کارگردان: جيمز وان. فيلمنامه: ايان جفرز بر اساس داستاني از برايان گارفيلد. موسيقي: چارلي کلوزر. مدير فيلمبرداري: جان آر. لئونتي. تدوين: مايکل ان. کنو. طراح صحنه: جولي برگهوف. بازيگران: کوين بيکن[نيک هيوم]، گرت هدلوند[بيلي درلي]، کلي پرستون[هلن هيوم]، جوردن گرت[لوکاس هيوم]، استوارت لافرتي[برند نهيم]، عايشه تيلر[کارآگاه واليس]، جان گودمن[بونس درلي]، مت اوليري[جو درلي]. 110 دقيقه. محصول 2007 آمريکا. آمريکا، زمان حال. نيک هيوم، هنگام بازگشت از تماشاي مسابقه هاکي پسرش براي سوخت گيري در پمپ بنزيني توقف مي کند. پسرش برندان نيز براي خريد وارد فروشگاه پمپ بنزين مي شود، اما ناگهان گروهي جوان مسلح سر رسيده و برندان را در مقابل چشمان پدرش به قتل مي رسانند. نيک که با تبهکاران درگير شده، موفق به ديدن چهره قاتل- جو درلي، جوان ترين عضو گروه- مي شود. مدتي بعد جو دستگير و نيک او را شناسايي مي کند. اما وقتي درمي يابد که جو بعد از گذراندن محکوميتي کوتاه آزاد خواهد شد، حرف خود را پس مي گيرد. جو آزاد مي شود و مورد استقبال اعضاي گروهش قرار مي گيرد. شب هنگام نيک پس از تعقيب جو موفق به کشتن وي و گرفتن انتقام خون پسرش مي شود. اما بيلي- برادر بزرگ جو- که رهبري گروه را بر عهده دارد، پس از فهميدن ماجرا تصميم به کشتن نيک مي گيرد. تبهکاران نيک را تعقيب مي کنند، اما نيک موفق مي شود پس از کشتن يکي ديگر از آنان بگريزد. اين واقعه خشم اراذل را برانگيخته و او را در محل کارش مورد تهديد قرار مي دهند. هدف آنان اينک نه فقط از ميان بردن نيک، که همسر و لوکاس دومين پسر اوست. همزمان کارآگاه واليس که مسئول پرونده شده، به دست داشتن نيک در اين دو قتل مظنون مي شود. اما برگه اي دال بر تاييد سوءظن خود ندارد. ولي تهديد تبهکاران موثر واقع شده و نيک براي محافظت از خانواده اش دست کمک به سوي وي دراز مي کند. واليس با وجود عدم همکاري نيک، چند مامور براي محافظت از خانه وي مي گمارد. شب هنگام بيلي و دارو دسته اش سر رسيده و بعد از کشتن پليس ها خانواده نيک و سپس خود او را هدف تيرهاي خود قرار مي دهند. نيک نجات مي يابد و در بيمارستان چشم باز مي کند. همسرش مرده و پسر دومش در کما فرو رفته است. نيک از بيمارستان مي گريزد و به سراغ يک فروشنده اسلحه مي رود. در آنجا مي فهمد که فروشنده بونس درلي، پدر جو و بيلي است. اما با اين وجود بونس به او اسلحه مي فروشد. نيک همه اعضاي تيم بيلي را يافته و آنها را مي کشد. سپس به خانه بازگشته و در انتظار افراد پليس به تماشاي فيلم خانوادگي خود مي نشيند. واليس که براي دستگير کردن وي آمده، خبر به هوش آمدن لوکاس را به او مي دهد. چرا بايد ديد؟ موج تازه اي از فيلم هاي خشن و انتقام جويانه در سينماي آمريکا در حال شکل گرفتن است. موج فيلم هايي که پنداشته مي شد در اواسط دهه 1980 به پايان دوره سروري خود رسيده اند. فيلم هايي که آرزوي مرگ[با شرکت چارلز برانسون] آغازگر آن بود و مبلغ Vigilantism که شما را به اجراي فردي قانون تشويق مي کرد. فيلم هايي که هجو سيستم کند پليس يا دادگستري و ناکارآمدي آنها بود و از وجوه منتقدانه فاصله زيادي داشت. فيلم هايي که نظام قضايي و نارسايي هاي آن را آماج تيرهاي زهرآگين انتقاد خود کرده اند، در سينماي آمريکا کم نيست. جدي ترين سرآغاز اين حرکت من يک فراري از دسته زندانيان زنجيري هستم[1932] بود که باعث تغييراتي در سيستم قضايي آمريکا شد. اما فيلم هاي دنباله رو آرزوي مرگ به تاسي از هري کثيف ها اعمال خشن و فردي قانون را تجويز مي کردند. اين رفتار در ايالت هايي که حکم اعدام در آنها وجود نداشت، بيشتر مورد استقبال قرار گرفت. چون وابستگان مقتولين از مشاهده آزادي قاتل يا قاتلن پس از گذراندن حبسي کوتاه خشنود نبودند. هري خبيث به عنوان پليسي که يک تنه عدالت را با مگنوم خود اجرا مي کرد تبديل به آجان مقدس شد و چارلز برانسون نيز با بازي در چند دنباله ديگر از آرزوي مرگ به شکار ازادل و اوباش شهري رفت تا مرهمي بر زخم هاي از دست دادن نزديکان خود بگذارد. اما چرا بعد از گذشت دو دهه بر ديگر اين موج سر برآورده و شهروندان را به چنين رفتارهايي تشويق مي کند؟ گسترش خشونت هاي خياباني، رواج استفاده از انواع مواد مخدر در ميان جوانان که براي فرار از روزمرگي ناشي از زندگي در جوامع مرفه به آن پناه مي برند، لذت قانون شکني و جذابيت ياغيگري در کنار تروريسم تبديل به معضل اساسي دنياي غرب و حتي شرق شده است. پديده خونخواهي، انتقام فردي و نارسايي قانون در برخورد با تبهکاران گاهاً نابغه نضج گرفته و فيلمسازاني که به ساخت فيلم هيا خونبار علاقمند هستند را نيز جذب خود کرده است. جيمز وان متولد 1977 نويسنده و کارگردان مالزيايي تبار سه گانه ارّه اولين آنها نيست و آخرين شان نيز نخواهد بود. کسي با ساختن ارّه ها نشان داد که از نمايش خشونت و خون خشنود مي شود و راه هاي بديع قصابي را مي داند. حکم اعدام ادامه چنين نگرشي است که از يک مرد خانواده در نهايت اغراق يک انتقامجوي زبده مي سازد. همچون فيلم هاي استيون سيگال يا ژان کلود وندام نه جان به او مي بخشد تا آرنولد وار تبهکاران بي پرد و مادر را از ميان بردارد. خنده دار ترين گره هاي داستان وجود پدر سودجوي برادران درلي و انگيزه انتقم جويي برادر بزرگ تر است. ظاهراً حضرت شان فراموش کرده که خون اول را برادر کوچک ايشان براي اثبات جربزه اش ريخت
ژانر: اکشن، درام، مهيج.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر