۱۳۸۷ فروردین ۱۶, جمعه

بعدازظهر سگی: بعدازظهر سگی فیلمی بدون موسیقی

تهيه‌کننده: مارتين برگمان، مارتين الفند کارگردان: سيدني لومت فیلم‌نامه‌نویس: فرانک پيرسون فیلم‌بردار: ويکتور جي. کمپر تدوین: دده آلن بازیگران: آل پاچينو، جان کازال، چارلز دارنينگ و ... محصول: 1975 امريکا مدت نمایش: داستان فیلم: روايت سرقت از بانک در يک بعدازظهر سگی

در مورد کارگردان فیلم بعدازظهر سگی، "سیدنی لومت" باید بگویم شاید کارگردان مشهوری نباشد اما در مجموع می‌توان به کارهای منحصر به‌فردش نمره‌ای بین 17 و 18 داد. حتی به‌خاطر خدماتی که به عالم سینما انجام داد در سال 2005 جایزه‌ی اسکار به او اختصاص داده شد. شما می‌دانید وقتی به کسی به‌خاطر خدماتش جایزه‌ی اسکار می‌دهند یعنی این‌که فیلم‌هایش در حد اسکار نیست ولی احساس می‌شود در عالم سینما دینی به گردن او دارند و این جایگاه رفیع او را در سینما می‌رساند. "لومت" در یک خانواده‌ی تئاتری به دنیا آمده است و از اول عمرش دغدغه‌اش تئاتر بوده. در واقع او روی صحنه زیسته. این خیلی نکته‌ی جالبی است که چون اصالتا تئاتری است، خیلی خوب می‌تواند از هنرپیشه بازی بگیرد. ظاهرا تعداد زیادی از هنرپیشه‌هایی که با او کار کرده‌اند موفق به گرفتن اسکار شده‌اند و این برمی‌گردد به مهارت تئاتری‌اش. او می‌تواند به‌راحتی به بازیگرانش شخصیت‌های منحصر به فرد و به‌یادماندنی ببخشد. نکته‌ی دیگر این‌که در محیط‌های بسته بسیار خوب می‌تواند کار کند، و این هم به‌دلیل این است که این حیطه‌ی بسته همان فضای بسته‌ای است که در تئاتر داشته. کارهای زیادی را در فضاهای بسته می‌شود از او دید، از آن جمله می‌توانم "12 مرد خشمگین" که نمونه‌ی بارز آن است را مثال بزنم. در این فیلم، تمام صحنه‌ها در دادگاه اتفاق می‌افتند، هیأت ژوری و قضاوت‌ها، که فیلمی واقعا به یاد ماندنی است. همین‌طور این فیلم (بعدازظهر سگی) که در لوكیشنی کاملا بسته (بانک) است انجام شد؛ در کل می‌خواهم بگویم آدمی نیست که از محیط‌های بسته بترسد، بلکه آن در واقع حیطه‌ی کاری اوست. به هر حال این دو ویژگی در کارهایش زیاد مشاهده می‌شود. ویژگی دیگر کارهایش این است که سناریو برایش خیلی مهم است و باز هم می‌گویم این برمی‌گردد به تجربه‌های تئاتری‌اش؛ این‌که برایش مهم است با چه کسانی کار می‌کند. اما راجع به خود فیلم؛ در ابتدا یک چیز کلی بگویم و آن این‌که فیلم، شاید با معیارهای امروزی چیز خاصی نداشته باشد اما در سال 1975 که ساخته شد ظاهرا فیلم پر سروصدایی بوده. توجه‌ای که در آن زمان برانگیخت، هم از جهت سینمایی و هم از جهت اجتماعی قابل بررسی است. جنبه‌ی اجتماعی آن یک داستان واقعی است، نه این‌که براساس یک داستان واقعی باشد، بلکه خودش یک داستان واقعی است. مردی از یک بانک در"بروکلین" سرقت می‌کند و بعد خبرنگاری از مجله‌ی "لایف" می‌آید و داستان را به چاب می‌رساند و این فیلم هم بر اساس آن حوادث است. حالا شاید از منظر دراماتیک چیزهایی به آن اضافه کرده باشد ولی خیلی پایبند به این داستان بوده. زمانی هم که می‌خواهند سناریو را بنویسند حق داستان را از آن آقا خریداری می‌کند. از دیدگاه سیاسی؛ پس از فضای روشنفکرانه‌ی بعد از جنگ ویتنام یک قدری فیلم ضد‌دولتی به حساب می‌آید و در جمهوری اسلامی هم پخش شده چون فضای ضد‌حکومتی دارد. اوایل فیلم زمانی که از بانک بیرون می‌آید و مردم آن‌جا جمع شده‌اند چند بار نام "اتیکا" را به زبان می‌آورد؛ "اتیکا" نام زندانی است که در سال 1972 شورشی در آن‌جا انجام شد. در فیلم آن پلیس هم برای رئیس بانک داشت توضیح می‌داد که آن سال پلیس همه‌ی زندانی‌ها را کشت، بی‌گناه یا باگناه. وقتی هم که بیرون می‌آید و داد می‌زند: اتیکا اتیکا ... در واقع توجه مردم را به طرف خودش برضد پلیس جلب می‌کند. البته مسائل دیگری هم هست که نشان می‌دهد "سیدنی لومت" یک چپ‌گرایی‌هایی در این فیلم دارد. مثلا برخوردش در آخر با آن آقا که اسمش فکر می‌کنم "سم" بود نگاه تبعیض‌آمیز پلیس را نشان می‌داد. از نظر اجتماعی هم جسارتی در فیلم دیده می‌شود، این‌که برای اولین‌بار به این صراحت موضوع هم‌جنس‌بازی را مطرح می‌کند. البته امروزه فیلم ساختن راجع به مسائل مطرح در هم‌جنس بازی زیاد هنر نمی‌خواهد، اما در سال 75 پرداختن به این موضوع جنجال‌برانگیز بود. و در دهه‌ی 60 هم این کار اصلا غیرممکن بود. از نقطه‌نظر سینمایی فکر می‌کنم این تنها فیلمی است که بدون موسیقی ساخته شده. به جز تیتر اولیه‌ی فیلم، تا آخر آن هیچ موسیقی وجود ندارد، و نکته‌ی دیگر حرکات فوق‌العاده روان دوربین است. "سیدنی لومت" کتابی به نام "صنعت فیلم‌سازی" نوشته که در آن گفته: "فیلم‌ساز نباید در فیلم دیده شود بلکه باید حس شود"، این همان چیزی است که ما در عالم ترجمه هم داریم و می‌گوییم که مترجم نباید در اثرش دیده شود، چون وقتی یک جمله بد ترجمه شده باشد، مترجم بیرون می‌زند و دیده می‌شود. ساخت جملات آن‌قدر باید روان باشد که به هدف اصلی یعنی مترجم نامرئی رسیده باشیم، و این مترجم نامرئی چیزی است که "سیدنی لومت" از آن در فیلم‌سازی استفاده می‌کند. حالا چه‌طور می‌شود کارگردانی را ندید؟ همین که نباید با دوربین حرکت غیر‌عادی کرد. افکت‌های بی‌خود و مبالغه‌های بی‌جهت هم لازم نیست. می‌شود گفت که این فیلم یک فیلم خبرنگاری است، و انگار که یک واقعه را به‌صورت مستند ساخته‌اند. موضوع دیگر این‌که چون این اولین فیلمی است که در مورد سرقت بانک ساخته شده، به ناچار هر فیلمی که از آن موقع تا حالا و از حالا تا به بعد راجع به سرقت از بانک ساخته شود با این فیلم مقایسه می‌شود، و مانند هر فیلمی که شروع کننده‌ی یک خط فکری هستند این فیلم هم یک حالت ناستالژیک پیدا کرده. یك نكته هم این‌که این فیلم جنبه‌ی انتقادی دارد و غیر از حکومت، از دو چیز دیگر یعنی مردم و مطبوعات هم انتقاد می‌کند؛ مردم در این‌جا قابل سرزنش هستند و این در امریکا چیز بدیعی نیست. من نظر شما را جلب می‌کنم به یک اثر از "آرتور پن" به نام "تعقیب" که "مارلون براندو" بازی می‌کند، نمی‌دانم دیدید یا نه، آن‌جا هم یک چنین برداشتی از مردم وجود دارد؛ یعنی انگار مردم جمع شدند پای یک مراسم اعدام و می‌خواهند ببینند و لذت ببرند. و این موضوع که جهالت را به مردم نسبت می‌دهد و روح تفکر را از آنان می‌گیرد در ادبیات هم بی‌سابقه نیست. بنابراین در این فیلم، غیر از حکومت دو عنصر دیگر هم کوبیده ‌می‌شوند و به وضوح می‌توان جایگاه خاصی را برای مطبوعات در این فیلم مشاهده کرد. ما امروز "آل ‌پاچینو" را به این نام می‌شناسیم یعنی یک آدم عصبی و جوشی و آسیب‌پذیر که باهوش است اما زیاد به اعصابش مسلط نیست. حالا معلوم نیست که این شخصیت را "آل‌پاچینو" چگونه به‌دست آورده است؛ آیا به خاطر بازی در این فیلم و فیلم قبلی "سیدنی لومت" بوده؟ که می‌دانیم "لومت" به بازیگرانش کمک می‌کند که بتوانند همه‌ی توان خود را رو کنند و یا حتی اسکار بگیرند. به‌هرحال این یك فیلم قابل تأمل است.

هیچ نظری موجود نیست: