۱۳۸۷ مهر ۲۳, سه‌شنبه

اينگمار برگمن درگذشت

اينگمار برگمن، كارگردان بزرگ سينمای سوئد، دوشنبه هشتم مرداد ماه « 30 ژوئیه » در سن 89 سالگی در خانه‌اش در جزاير « فارو»، واقع در دریای بالتیک، درگذشت.

اوا برگمن، دختر این کارگردان به یک شبکه خبری سوئدی گفت اینگمار برگمن در آرامش از دنیا رفت.

اما علت مرگ هنوز اعلام نشده است.

از وی به عنوان یکی از چهره های برجسته دنیای سینما و یکی از اساتید واقعی آن نام برده می شود و ساخته های وی ازجمله « توت فرنگی های وحشی» و « سونات پائیزی»، کماکان در میان هواداران هنر هفتم محبوبیت فراوانی دارند.

او در دوران فعاليت‌های سينمايي‌اش كارگردانی بيش از 50 فيلم را بر عهده داشت و برای سه فیلم، « فانی و آلکساندر» ،« همچون در یک آینه » و «چشمه باکرگی» برنده جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی زبان شد.

برگمن موضوعات دشواری مانند مرگ، تنهایی و جنون را با تكنيك‌های خلاقانه و فيلم‌نامه‌های منحصر به فرد خود كارگردانی كرد و در اين عرصه يكی از شخصيت‌های برجسته سينما شد.

وودی آلن، بازيگر و كارگردان بزرگ‌ هاليوود در هفتادمين سال‌روز تولد برگمن گفته بود: «از زمان اختراع دوربين فيلم برداري، احتمالا بزرگ‌ترين هنرمند عرصه‌ی سينما در تمامی جوانب است.»

ميکل آنجلو آنتونيونی در گذشت!

بی بی سی گزارش می دهد: میکل آنجلو آنتونیونی، کارگردان ایتالیایی آثاری چون « آگراندیسمان» دوشنبه شب، 30 ژوئیه در رم درگذشت.درباره آنتونیونی گفته می شد که وی زبان خاص خودش را در سینما به وجود آورده بود. برای بسیاری، آنتونیونی، یکی از اساتید واقعی سینما به شمار می رفت.آنتونیونی در 29 سپتامبر 1912 در شهر «فررا» در شمال شرقی ایتالیا متولد شد. وی در دانشگاه بولونیا، اقتصاد خواند و خبرنگار سینمایی روزنامه محلی کوریره پادونا بود.وی در سال 1940 به رم رفت و ! در پایتخت ساکن شد. در سال 1942 با روبرتو روسلینی، کارگردان ایتالیایی در یک فیلم همکاری کرد.

«حافظ روحانی» درباره وی می نویسد:

ميکل آنجلو آنتونيونی آخرين فيلمساز مدرنيست سينمای ايتاليا دوشنبه شب در سن 94 سالگی در خانه اش درگذشت. مرگ او بلافاصله بعد از درگذشت اينگمار برگمان را می توان به حساب تقدير گذاشت ولی هر جور بخواهيم فکر کنيم مرگ او و برگمان پايان يک دوران را اعلام کرد.نگاه بصری او، نماهای طولاني، عکاسانه ولی هميشه عميق اش او را به چهره ای اصيل، هميشه پرطمطراق، مدرن و ماليخوليايی تبديل کرد. يا می توان خلاصه اش کرد، يک روشنفکر دهه شصتی با هراسی ابدی برای از دست رفتن ارتباط های انسانی و عشق زير سيطره جهانی که تغيير کرده است. با اين وجود لحن او، شيوه روايی اش، حذف خط روايت ارسطويی و دست يافتن به روايتی فشرده، بی فراز و نشيب يا به طور کلی مينی ماليستي، تاثيری عميق بر فيلمسازان بعدتر گذاشت. ميراثی که بعدتر به دست فراوان شاگردانش رسيد که او را، نگاهش، الگوی روايی اش و کوشش اش برای رسيدن به نگاهی عميق در سينما را ارج نهادند. او نيز از نسل نئورئاليسم بود. در روز 29 سپتامبر 1912 در شهر فرارا متولد شد. در دانشگاه اقتصاد خواند ولی از همان جوانی کارش را با نقدنويسی آغاز کرد و خيلی دير به فيلمسازی پرداخت...

رومن پولانسکی

یکی از ابعاد جامعه شناسی و اصول گرایی که تعریفی گنگ دارد "شر"است.شر در معنی لغوی برضد خیر است و از نظر ادبی مفهومی ناهنجار/ضد طبیعی و مخرب دارد .و بر طبق تعریفات فلسفی شر معکوس دستورات و امور الهی و ماورا است.این مفهوم به دلیل مخرب بودن و منحرف کردن طرد شد و بحث کردن در این مورد نزد عام کریح و ناپسند شمرده شد.مخصوصا در هنر و ادبیات که بر پایه ی طبیعت و زیبایی ها بنا شده اند این واژه همیشه جایگاهی پست و در بخش هایی نادیده گرفته می شد.
اما با به وجود آمدن سبک هایی (دادائیسم – اگزنسیالیسم – سورئالیسم ... ) در ادبیات باعث تحولاتی شد تا توجه هاتی به این واؤه شود و این واژه به خصلت های طبیعی بپیوندد.یعنی اگر شر نباشد پس خیر قابل تعریف نیست و با قرار گرفتن این دو در یک بازه هر دو معنایی پیدا می کنند.واژه ی شر کم کم شکافته شد و طبق حالات طبیعت و در انسانها روانکاوی شد و این باعث شد که
این واژه معنای ژرفی پیدا کند و دلایل آن مورد بررسی قرار گیرد.تا جایی که در سینما نیز به این خصلت طبیعی جایگاهی داده شد و مورد بحث قرار گرفت.کمتر کسی می تواند این معنای خاص را بشکافد و به اعماق آن نفوذ کند و مخصوصا به تصویر کشیدن آن کاری بسیار دشوارتر است.

رومن پولانسکی                                   Roman Polanski

یکی از کارگردانهایی که این خصلت را به طور واضح و دقیق به تصویر می کشد.کسی نیست جز رومن پولانسکی ! رومن ریموند پولانسکی در18 اگوست 1933 درپاریس به دنیا امد.والدین او ریشه ی لهستانی ویهودی داشتند.دوران کودکی وی در زمان دیکتاتوری استالینی پس از جنگ گذشت.در 8 سالگی نازی ها خانواده ی او را جلوی چشمانش مورد آزار و شکنجه قرار دادند و پدر و مادرش را روانه ی زندان های مرگ کردند.زندگی او با شر و خشونت آغاز شد و او هیچگاه این خاطرات تلخ رو از یاد نخواهد برد و حتی در فیلم پیانیست به روشنی شاهد بازتاب این خاطرات هستیم.پدر پولانسکی در زمان هجوم نازی ها او را در شکاف دیواری پنهان کرد و پس از از دستگیرشدن پولانسکی تحت سرپرستی یک خانواده ی لهستانی قرار گرفت.او از دوران نوجوانی به تئاتر و سینما علاقه مند شد و در سن سیزده سالگی عضو مهمی از گروه های تئاتر شد و حتی گاهی اوقات کارگردانی تئاتر را بر عهده

می گرفت.در سال 1350 به مدرسه ی بوزار کراکو رفت تا نقاشی و مجسمه سازی بیاموزد ولی یکسال بعد از آن مدرسه اخراج شد.و بعد از ان به مدرسه ی سینمایی ایالتی شهر لودز وارد شد و به مدت 5 سال در آنجا به تحصیل رشته ی سینما وعکاسی پرداخت و در این مدت چند فیلم سینمایی بازی کرد و هفت فیلم کوتاه ساخت.او در سال 1958 فیلم 20 دقیقه ای به نام (دو مرد و یک گنجه) را ساخت و این فیلم باعث رو آمدن پولانسکی در عرصه ی سینما شد.
از دیگر حوادث تلخ در زندگی پولانسکی مرگ همسرش شارون تیت بود.اولین همسر پولانسکی(باربارا کویاتکوسکا) بود که ازدواجشان فقط یکسال به طول انجامید.دومین بار او با (شارون تیت ) درسال 1363 ازدواج کرد.با ساختن فیلم (رقص با خوناشام) با بازی شارون تیت بهانه ای شد برای تحریک چارلز مانسون و طرفدار هایش. زمانی که رومن برای ساخت فیلم بچه ی رزمری به آمریکا سفر کرد درسال 1969طرفداران چارلز مانسون به خانه ی او هجوم بردند وشارون تیت که بچه ی 8 ماهه آبستن

بود و 3 نفر از دوستان او را به قتل رساندند و این یکی از ناگوارترین حوادث در زندگی پولانسکی محسوب می شود.که این نفرت پولانسکی را در فیلم خشونت بار مکبث می توان حس کرد. در فیلم های پولانسکی تنهایی و غربت همیشه قابل حس است.او گاهی اوقات با زبان طنز حرف می زند که این زبان بسیار تیره و برنده است ! او در فیلم هایش ابتدا ظاهر سازی می کند و همیشه شر را پنهان می کند.پس از لو رفتن خصلت هایشر او را به گوشه ای مرموز و خلوت می کشد و مورد بحث قرار می دهد.مکان ها در نقاط پرت و دورافتاده پدید می آیند و این مکان ها خاص و غریب هستند و با فضایی خلوت ! او در فیلم هایش شخصیت های مرموز و ساکت را نمایان می کند که وقتی به درون این شخصیت ها می رویم باطن شرور و پستشان را به ما نشان می دهد و به طور عجیبی بیننده را هیجان زده و حقیقت وجود خیر و شر را در انسانها افشا می کند...
مکان هایی که رومن برای فیلم هایش انتخاب می کند. مکان هایی خاص و غریبند و این مکان ها جای خوبی برای اعتراف کردن افراد نسبت به درونشان است.(قایق خالی و سکوت مطلق"چاقو در آب" – آپارتمان غیر قابل تحمل و افراد آن "انزجار" آپارتمانهای عجیب با ساکنان مرموز"مستاجر-بچه ی رزمری" –مزارع خالی و خانه های متروکه در منطقه ای دور افتاده از
اروپا "تس" – خانه ای دور افتاده در منطقه ای از جنوب آمریکا "دوشیزه و مرگ" – قصری دورافتاده "بن بست" – کوچه های تاریک و خلوت با خانه های رعب آور"الیور توئیست") این مکانهاهمه نقاطی پرت و متروک هستند و شاید این اماکن نقطه ای جغرافیایی از ذهن افراد می باشد تا بااومدن افراد در آن و محیط ساکت و تاریک آن درونیات خود را بیرون ریزند و خود را بیازمایند تا شایدحقیقت درونشان فاش شود ! در فیلم های او پوچ گرایی و تئنه به انسانهای معاصر و همچنین تاثیر گرفتن از درام های ساموئل بکت دیده می شود.

چند فیلم برتر پولانسکی

چاقو در آب                                Knife In The Water

چاقو در آب

اولین فیلم بلند این کارگردان بزرگ است.این فیلم در لهستان فیلمبرداری شده و سیاه و سفید است.این فیلم درباره ی تعدادی از خصلت های پست انسانی (حسادت-غرور-قدرت طلبی – خود پرستی و...)است که پولانسکی با نشان دادن آنها حس درک این خصلت ها رو به بیننده القا می کند.این فیلم از رابطه ای سرد بین یک زوج آغاز می شود که با حادثه ای با یک جوان آشنا می شوند.این زوج قصد چند روز تفریح دریایی دارند و پس از رفع حادثه و آشنایی با جوان به او وعده می دهند که تا مسیری جوان را برسانند.جوان با آنها تا اسکله همراه می شود و از آنجا به بعد طلب جدایی می کند.آقای آندری که قصد دارد کمی سردی بین خود و همسرش را در هم بکشد و تنوعی ایجاد کند از پسر جوان می خواهد که با آنها همراه شود.در طول این مدت آندری برای ثابت کردن خودش در مقابل همسرش در زمینه های مختلف برتری خودش نسبت به پسر جوان نشان می دهد و این باعث می شود که رقابتی
بین این دو پیش آید...در این فیلم پسر جوان چاقویی را نمایان می کند که استعاره از غرور و احساساتی که این دو(پسر جوان و آندری) نسبت به کریستینا دارند و با پرت شدن چاقو در آب غرور هر دو شکسته و وبرای یافتن آن تلاش می کنند ولی هیچکدام موفق به پیدا کردن آن نمی شوند .و هر دو در بروز این حقیقت درونی شکست می خودند. این فیلم عمانند دیگر آثار پولانسکی پایانی باز دارد و بیننده تحت برداشت خود این فیلم را ختم می کند. نمادها در این فیلم کمتر خود نمایی می کند ولی فضای سرد وضد طبیعی به صراحت دیده می شود.
این نوع فیلمبرداری(با مدیریت فیلمبرداری برژی لیپمن که یکی از بزرگترین فیلمبردار های لهستانی است و 90% فیلمبرداری این فیلم به صورت رو دستی گرفته شده) که باعث شده فضایی مخرب به بیننده القا شود.حزب کمونیسم را خشمگین و باعث اعتراض هایی از طرف این حزب راجع به فیلم شود.
بازیگران این فیلم :لئون نیمشیت (آندری) –زیگمونت مالانویچ (پسر جوان) - یولاتا اومکا ( کریستینا)

بچه ی رزمری               Rosemary's Baby

بچه ی رزمری

فیلم بچه ی رزمری یکی از بهترین فیلم های پولانسکی است که به جنگ بین خیر و شر می پردازد.این فیلم جزء بهترین آثار کلاسیک سینمای وحشت به حساب می آید وپس از فیلم رقص با خوناشام ساخته شد.در این فیلم صحنه های خشونت بار وجود دارد که بعضی این صحنه ها مربوط به مراسم های شیطان پرستان می باشد.1 سال بعد از اتمام پروزه این فیلم شارون تیت همسر رومن
با 3 نفر از دوستانش به طرز فجیهی به قتل رسیدند.خیلی ها بر این عقیده اند که منشا این کشتار فجیع صحنه های خشونت بار مراسم شیطان پرستان بود. داستان فیلم درباره ی زنی به نام رزمری است که با شوهرش گای به آپارتمانی نقل مکان می کنند.
در آن ساختمان افرادی غجیب زندگی می کنند که با روش هایی با زن جوان و ساده ارتباط برقرارمی کنند.این آشنایی شروعی برای آغاز داستانی تیره است که در آن به تحلیل اقاید شرور و شیطانی می پردازد.
در این فیلم رزمری با شیطان روابطی برقرار می کند که به صورت کابوس هایی برای او به نمایشدر می آید.بچه ای شیطانی حاصل می آید که رزمری از طرفی حس عاطفی به بچه دارد از طرف دیگر ویژگی های شیطانی باعث زده شدن او می شود...
رزمری که زنی شاداب و پرشور است با نفوذ خصلت های شیطانی نشاط از او دمیده وآشفتگی و پریشانی درونی در او پدید می آید...این فیلم ذر ساختمان های معروف داکوتا(ساختمانی قدیمی و گران قیمت ترین ساختمان مسکونی در نیویورک است که اشخاص بزرگی چون بونو و جان لنون در آن سکونت داشتند و جان لنون نیز در روبروی همین ساختمان به قتل رسید) فیلمبرداری شده است.
در این اثر "میا فارو" و "جان کاساویتس" هنر نمایی کرده اند.

محله ی چینی ها           ChinaTown

محله ی چینی ها

فیلمی نوآر و جذاب از این کارگردان و با بازی تکرار نشدنی جک نیکلسون ! این فیلم درباره ی فسادی است که در محله ی چینی ها توسط چند تن از سرمایه گزاران ایجاد شده وهیچ راه حلی برای اثبات و افشای آن نیست و همینگونه نیز ادامه خواهد داشت و در حال گستردگی است. جیک گینز یک گاراگاه خصوصی است که با پذیرفتن یک پرونده با موضوعاتی برخورد می کند و باعث کنجکاوی بسیار او می شود. این کنجکاوی او را تحریک می کند تا سخت پرونده را دنبال کند و سر از کار افراد مشکوک در بیاورد اما با رو آمدن مسائلی او تنبیه می شود که این تنبیه باعث دلسردی وی است . این دفعه متقاضی پرونده که روابطی را با او شروع می کند باعث تحریکش در ادامه ی پرونده می شود... با آشکار شدن پرونده این فساد/سوء تفاهم/توطئه... که در این پرونده و این محله وجود دارد برای این کاراگاه جوان باور کردنی می شود ! در این فیلم "جک نیکلسون" و "فای دانوی" هنر نمایی کردند. ناگفته نماند فیلم نامه ی بی نظیر این فیلم توسط"رابرت تاون" نوشته شده است.
منبع: فرابنفش