۱۳۸۷ مهر ۲۳, سه‌شنبه

اينگمار برگمن درگذشت

اينگمار برگمن، كارگردان بزرگ سينمای سوئد، دوشنبه هشتم مرداد ماه « 30 ژوئیه » در سن 89 سالگی در خانه‌اش در جزاير « فارو»، واقع در دریای بالتیک، درگذشت.

اوا برگمن، دختر این کارگردان به یک شبکه خبری سوئدی گفت اینگمار برگمن در آرامش از دنیا رفت.

اما علت مرگ هنوز اعلام نشده است.

از وی به عنوان یکی از چهره های برجسته دنیای سینما و یکی از اساتید واقعی آن نام برده می شود و ساخته های وی ازجمله « توت فرنگی های وحشی» و « سونات پائیزی»، کماکان در میان هواداران هنر هفتم محبوبیت فراوانی دارند.

او در دوران فعاليت‌های سينمايي‌اش كارگردانی بيش از 50 فيلم را بر عهده داشت و برای سه فیلم، « فانی و آلکساندر» ،« همچون در یک آینه » و «چشمه باکرگی» برنده جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی زبان شد.

برگمن موضوعات دشواری مانند مرگ، تنهایی و جنون را با تكنيك‌های خلاقانه و فيلم‌نامه‌های منحصر به فرد خود كارگردانی كرد و در اين عرصه يكی از شخصيت‌های برجسته سينما شد.

وودی آلن، بازيگر و كارگردان بزرگ‌ هاليوود در هفتادمين سال‌روز تولد برگمن گفته بود: «از زمان اختراع دوربين فيلم برداري، احتمالا بزرگ‌ترين هنرمند عرصه‌ی سينما در تمامی جوانب است.»

ميکل آنجلو آنتونيونی در گذشت!

بی بی سی گزارش می دهد: میکل آنجلو آنتونیونی، کارگردان ایتالیایی آثاری چون « آگراندیسمان» دوشنبه شب، 30 ژوئیه در رم درگذشت.درباره آنتونیونی گفته می شد که وی زبان خاص خودش را در سینما به وجود آورده بود. برای بسیاری، آنتونیونی، یکی از اساتید واقعی سینما به شمار می رفت.آنتونیونی در 29 سپتامبر 1912 در شهر «فررا» در شمال شرقی ایتالیا متولد شد. وی در دانشگاه بولونیا، اقتصاد خواند و خبرنگار سینمایی روزنامه محلی کوریره پادونا بود.وی در سال 1940 به رم رفت و ! در پایتخت ساکن شد. در سال 1942 با روبرتو روسلینی، کارگردان ایتالیایی در یک فیلم همکاری کرد.

«حافظ روحانی» درباره وی می نویسد:

ميکل آنجلو آنتونيونی آخرين فيلمساز مدرنيست سينمای ايتاليا دوشنبه شب در سن 94 سالگی در خانه اش درگذشت. مرگ او بلافاصله بعد از درگذشت اينگمار برگمان را می توان به حساب تقدير گذاشت ولی هر جور بخواهيم فکر کنيم مرگ او و برگمان پايان يک دوران را اعلام کرد.نگاه بصری او، نماهای طولاني، عکاسانه ولی هميشه عميق اش او را به چهره ای اصيل، هميشه پرطمطراق، مدرن و ماليخوليايی تبديل کرد. يا می توان خلاصه اش کرد، يک روشنفکر دهه شصتی با هراسی ابدی برای از دست رفتن ارتباط های انسانی و عشق زير سيطره جهانی که تغيير کرده است. با اين وجود لحن او، شيوه روايی اش، حذف خط روايت ارسطويی و دست يافتن به روايتی فشرده، بی فراز و نشيب يا به طور کلی مينی ماليستي، تاثيری عميق بر فيلمسازان بعدتر گذاشت. ميراثی که بعدتر به دست فراوان شاگردانش رسيد که او را، نگاهش، الگوی روايی اش و کوشش اش برای رسيدن به نگاهی عميق در سينما را ارج نهادند. او نيز از نسل نئورئاليسم بود. در روز 29 سپتامبر 1912 در شهر فرارا متولد شد. در دانشگاه اقتصاد خواند ولی از همان جوانی کارش را با نقدنويسی آغاز کرد و خيلی دير به فيلمسازی پرداخت...

رومن پولانسکی

یکی از ابعاد جامعه شناسی و اصول گرایی که تعریفی گنگ دارد "شر"است.شر در معنی لغوی برضد خیر است و از نظر ادبی مفهومی ناهنجار/ضد طبیعی و مخرب دارد .و بر طبق تعریفات فلسفی شر معکوس دستورات و امور الهی و ماورا است.این مفهوم به دلیل مخرب بودن و منحرف کردن طرد شد و بحث کردن در این مورد نزد عام کریح و ناپسند شمرده شد.مخصوصا در هنر و ادبیات که بر پایه ی طبیعت و زیبایی ها بنا شده اند این واژه همیشه جایگاهی پست و در بخش هایی نادیده گرفته می شد.
اما با به وجود آمدن سبک هایی (دادائیسم – اگزنسیالیسم – سورئالیسم ... ) در ادبیات باعث تحولاتی شد تا توجه هاتی به این واؤه شود و این واژه به خصلت های طبیعی بپیوندد.یعنی اگر شر نباشد پس خیر قابل تعریف نیست و با قرار گرفتن این دو در یک بازه هر دو معنایی پیدا می کنند.واژه ی شر کم کم شکافته شد و طبق حالات طبیعت و در انسانها روانکاوی شد و این باعث شد که
این واژه معنای ژرفی پیدا کند و دلایل آن مورد بررسی قرار گیرد.تا جایی که در سینما نیز به این خصلت طبیعی جایگاهی داده شد و مورد بحث قرار گرفت.کمتر کسی می تواند این معنای خاص را بشکافد و به اعماق آن نفوذ کند و مخصوصا به تصویر کشیدن آن کاری بسیار دشوارتر است.

رومن پولانسکی                                   Roman Polanski

یکی از کارگردانهایی که این خصلت را به طور واضح و دقیق به تصویر می کشد.کسی نیست جز رومن پولانسکی ! رومن ریموند پولانسکی در18 اگوست 1933 درپاریس به دنیا امد.والدین او ریشه ی لهستانی ویهودی داشتند.دوران کودکی وی در زمان دیکتاتوری استالینی پس از جنگ گذشت.در 8 سالگی نازی ها خانواده ی او را جلوی چشمانش مورد آزار و شکنجه قرار دادند و پدر و مادرش را روانه ی زندان های مرگ کردند.زندگی او با شر و خشونت آغاز شد و او هیچگاه این خاطرات تلخ رو از یاد نخواهد برد و حتی در فیلم پیانیست به روشنی شاهد بازتاب این خاطرات هستیم.پدر پولانسکی در زمان هجوم نازی ها او را در شکاف دیواری پنهان کرد و پس از از دستگیرشدن پولانسکی تحت سرپرستی یک خانواده ی لهستانی قرار گرفت.او از دوران نوجوانی به تئاتر و سینما علاقه مند شد و در سن سیزده سالگی عضو مهمی از گروه های تئاتر شد و حتی گاهی اوقات کارگردانی تئاتر را بر عهده

می گرفت.در سال 1350 به مدرسه ی بوزار کراکو رفت تا نقاشی و مجسمه سازی بیاموزد ولی یکسال بعد از آن مدرسه اخراج شد.و بعد از ان به مدرسه ی سینمایی ایالتی شهر لودز وارد شد و به مدت 5 سال در آنجا به تحصیل رشته ی سینما وعکاسی پرداخت و در این مدت چند فیلم سینمایی بازی کرد و هفت فیلم کوتاه ساخت.او در سال 1958 فیلم 20 دقیقه ای به نام (دو مرد و یک گنجه) را ساخت و این فیلم باعث رو آمدن پولانسکی در عرصه ی سینما شد.
از دیگر حوادث تلخ در زندگی پولانسکی مرگ همسرش شارون تیت بود.اولین همسر پولانسکی(باربارا کویاتکوسکا) بود که ازدواجشان فقط یکسال به طول انجامید.دومین بار او با (شارون تیت ) درسال 1363 ازدواج کرد.با ساختن فیلم (رقص با خوناشام) با بازی شارون تیت بهانه ای شد برای تحریک چارلز مانسون و طرفدار هایش. زمانی که رومن برای ساخت فیلم بچه ی رزمری به آمریکا سفر کرد درسال 1969طرفداران چارلز مانسون به خانه ی او هجوم بردند وشارون تیت که بچه ی 8 ماهه آبستن

بود و 3 نفر از دوستان او را به قتل رساندند و این یکی از ناگوارترین حوادث در زندگی پولانسکی محسوب می شود.که این نفرت پولانسکی را در فیلم خشونت بار مکبث می توان حس کرد. در فیلم های پولانسکی تنهایی و غربت همیشه قابل حس است.او گاهی اوقات با زبان طنز حرف می زند که این زبان بسیار تیره و برنده است ! او در فیلم هایش ابتدا ظاهر سازی می کند و همیشه شر را پنهان می کند.پس از لو رفتن خصلت هایشر او را به گوشه ای مرموز و خلوت می کشد و مورد بحث قرار می دهد.مکان ها در نقاط پرت و دورافتاده پدید می آیند و این مکان ها خاص و غریب هستند و با فضایی خلوت ! او در فیلم هایش شخصیت های مرموز و ساکت را نمایان می کند که وقتی به درون این شخصیت ها می رویم باطن شرور و پستشان را به ما نشان می دهد و به طور عجیبی بیننده را هیجان زده و حقیقت وجود خیر و شر را در انسانها افشا می کند...
مکان هایی که رومن برای فیلم هایش انتخاب می کند. مکان هایی خاص و غریبند و این مکان ها جای خوبی برای اعتراف کردن افراد نسبت به درونشان است.(قایق خالی و سکوت مطلق"چاقو در آب" – آپارتمان غیر قابل تحمل و افراد آن "انزجار" آپارتمانهای عجیب با ساکنان مرموز"مستاجر-بچه ی رزمری" –مزارع خالی و خانه های متروکه در منطقه ای دور افتاده از
اروپا "تس" – خانه ای دور افتاده در منطقه ای از جنوب آمریکا "دوشیزه و مرگ" – قصری دورافتاده "بن بست" – کوچه های تاریک و خلوت با خانه های رعب آور"الیور توئیست") این مکانهاهمه نقاطی پرت و متروک هستند و شاید این اماکن نقطه ای جغرافیایی از ذهن افراد می باشد تا بااومدن افراد در آن و محیط ساکت و تاریک آن درونیات خود را بیرون ریزند و خود را بیازمایند تا شایدحقیقت درونشان فاش شود ! در فیلم های او پوچ گرایی و تئنه به انسانهای معاصر و همچنین تاثیر گرفتن از درام های ساموئل بکت دیده می شود.

چند فیلم برتر پولانسکی

چاقو در آب                                Knife In The Water

چاقو در آب

اولین فیلم بلند این کارگردان بزرگ است.این فیلم در لهستان فیلمبرداری شده و سیاه و سفید است.این فیلم درباره ی تعدادی از خصلت های پست انسانی (حسادت-غرور-قدرت طلبی – خود پرستی و...)است که پولانسکی با نشان دادن آنها حس درک این خصلت ها رو به بیننده القا می کند.این فیلم از رابطه ای سرد بین یک زوج آغاز می شود که با حادثه ای با یک جوان آشنا می شوند.این زوج قصد چند روز تفریح دریایی دارند و پس از رفع حادثه و آشنایی با جوان به او وعده می دهند که تا مسیری جوان را برسانند.جوان با آنها تا اسکله همراه می شود و از آنجا به بعد طلب جدایی می کند.آقای آندری که قصد دارد کمی سردی بین خود و همسرش را در هم بکشد و تنوعی ایجاد کند از پسر جوان می خواهد که با آنها همراه شود.در طول این مدت آندری برای ثابت کردن خودش در مقابل همسرش در زمینه های مختلف برتری خودش نسبت به پسر جوان نشان می دهد و این باعث می شود که رقابتی
بین این دو پیش آید...در این فیلم پسر جوان چاقویی را نمایان می کند که استعاره از غرور و احساساتی که این دو(پسر جوان و آندری) نسبت به کریستینا دارند و با پرت شدن چاقو در آب غرور هر دو شکسته و وبرای یافتن آن تلاش می کنند ولی هیچکدام موفق به پیدا کردن آن نمی شوند .و هر دو در بروز این حقیقت درونی شکست می خودند. این فیلم عمانند دیگر آثار پولانسکی پایانی باز دارد و بیننده تحت برداشت خود این فیلم را ختم می کند. نمادها در این فیلم کمتر خود نمایی می کند ولی فضای سرد وضد طبیعی به صراحت دیده می شود.
این نوع فیلمبرداری(با مدیریت فیلمبرداری برژی لیپمن که یکی از بزرگترین فیلمبردار های لهستانی است و 90% فیلمبرداری این فیلم به صورت رو دستی گرفته شده) که باعث شده فضایی مخرب به بیننده القا شود.حزب کمونیسم را خشمگین و باعث اعتراض هایی از طرف این حزب راجع به فیلم شود.
بازیگران این فیلم :لئون نیمشیت (آندری) –زیگمونت مالانویچ (پسر جوان) - یولاتا اومکا ( کریستینا)

بچه ی رزمری               Rosemary's Baby

بچه ی رزمری

فیلم بچه ی رزمری یکی از بهترین فیلم های پولانسکی است که به جنگ بین خیر و شر می پردازد.این فیلم جزء بهترین آثار کلاسیک سینمای وحشت به حساب می آید وپس از فیلم رقص با خوناشام ساخته شد.در این فیلم صحنه های خشونت بار وجود دارد که بعضی این صحنه ها مربوط به مراسم های شیطان پرستان می باشد.1 سال بعد از اتمام پروزه این فیلم شارون تیت همسر رومن
با 3 نفر از دوستانش به طرز فجیهی به قتل رسیدند.خیلی ها بر این عقیده اند که منشا این کشتار فجیع صحنه های خشونت بار مراسم شیطان پرستان بود. داستان فیلم درباره ی زنی به نام رزمری است که با شوهرش گای به آپارتمانی نقل مکان می کنند.
در آن ساختمان افرادی غجیب زندگی می کنند که با روش هایی با زن جوان و ساده ارتباط برقرارمی کنند.این آشنایی شروعی برای آغاز داستانی تیره است که در آن به تحلیل اقاید شرور و شیطانی می پردازد.
در این فیلم رزمری با شیطان روابطی برقرار می کند که به صورت کابوس هایی برای او به نمایشدر می آید.بچه ای شیطانی حاصل می آید که رزمری از طرفی حس عاطفی به بچه دارد از طرف دیگر ویژگی های شیطانی باعث زده شدن او می شود...
رزمری که زنی شاداب و پرشور است با نفوذ خصلت های شیطانی نشاط از او دمیده وآشفتگی و پریشانی درونی در او پدید می آید...این فیلم ذر ساختمان های معروف داکوتا(ساختمانی قدیمی و گران قیمت ترین ساختمان مسکونی در نیویورک است که اشخاص بزرگی چون بونو و جان لنون در آن سکونت داشتند و جان لنون نیز در روبروی همین ساختمان به قتل رسید) فیلمبرداری شده است.
در این اثر "میا فارو" و "جان کاساویتس" هنر نمایی کرده اند.

محله ی چینی ها           ChinaTown

محله ی چینی ها

فیلمی نوآر و جذاب از این کارگردان و با بازی تکرار نشدنی جک نیکلسون ! این فیلم درباره ی فسادی است که در محله ی چینی ها توسط چند تن از سرمایه گزاران ایجاد شده وهیچ راه حلی برای اثبات و افشای آن نیست و همینگونه نیز ادامه خواهد داشت و در حال گستردگی است. جیک گینز یک گاراگاه خصوصی است که با پذیرفتن یک پرونده با موضوعاتی برخورد می کند و باعث کنجکاوی بسیار او می شود. این کنجکاوی او را تحریک می کند تا سخت پرونده را دنبال کند و سر از کار افراد مشکوک در بیاورد اما با رو آمدن مسائلی او تنبیه می شود که این تنبیه باعث دلسردی وی است . این دفعه متقاضی پرونده که روابطی را با او شروع می کند باعث تحریکش در ادامه ی پرونده می شود... با آشکار شدن پرونده این فساد/سوء تفاهم/توطئه... که در این پرونده و این محله وجود دارد برای این کاراگاه جوان باور کردنی می شود ! در این فیلم "جک نیکلسون" و "فای دانوی" هنر نمایی کردند. ناگفته نماند فیلم نامه ی بی نظیر این فیلم توسط"رابرت تاون" نوشته شده است.
منبع: فرابنفش

۱۳۸۷ مهر ۶, شنبه

پل نیومن هنرپیشه مشهور آمریکایی درگذشت


پل نیومن، هنرپیشه مشهور آمریکایی در 83 سالگی درگذشته است.

پل نیومن که در بسیاری از معروف ترین فیلم های هالیوود نقش اصلی را بازی کرده بود از بیماری سرطان رنج می برد.

پل نیومن با چشمان آبی رنگ و چهره جذابی که داشت در طول 50 سال فعالیت های سینمایی یکی از پرطرفدارترین هنرپیشگان آمریکایی بود.

وی در این مدت در 60 فیلم بازی کرد.

این هنرمند با کارگردانان سرشناسی چون آلفرد هیچکاک و رابرت آلمن کار کرده بود و همبازی هنرپیشگان معروفی مانند الیزابت تیلور و لورن باکال و تام هنکس بود.

علاوه بر این وی با همسرش جون وودوارد نیز در چندین فیلم از جمله "تابستان داغ و طولانی" بازی کرد.

دست اندرکاران سینما، بازی وی در فیلم های "گربه روی شیروانی داغ" ، "بیلیاردباز" و "بوچ کسیدی و ساندنس کید" را فراموش نشدنی می دانند.

پل نیومن 10 بار نامزد دریافت جایزه اسکار برای نقش اول فیلم شد و در سال 1986 بود که به خاطر بازی در فیلم "رنگ پول"، موفق به کسب این جایزه شد.

در ماه مه سال 2007 بود که وی اعلام کرد از آنجا که دیگر قادر نیست بهترین بازی خود را ارائه دهد، هنرپیشگی را کنار می گذارد.

وی که در جریان مصاحبه با شبکه تلویزیونی آمریکایی ای بی سی، دلیل کناره گیری خود را شرح می داد گفت: " شما به تدریج حافظه تان را از دست می دهید، به تدریج اعتمادتان را از دست می دهید، و به تدریج خلاقیتان را از دست می دهید."

اوایل سال جاری میلادی پل نیومن به علت برخی ناراحتی های جسمانی از کارگردانی نمایش "موش ها و آدم ها" از جان اشتاین بک در کنکتیکات منصرف شد.

در کنار فعالیت سینمایی، پل نیومن به کارهای خیریه نیز می پرداخت.

وی از طریق یک شرکت مواد غذایی که تاسیس کرده بود توانست درآمدی نزدیک به 250 میلیون دلار داشته باشد. وی این پول را در اختیار سازمان های خیریه قرار می داد.
منبع: بی بی سی

پدرخوانده بهترین فیلم تمام دوران شناخته شد


فیلم مافیایی «پدر خوانده» در یک نظرسنجی از بیش از ده هزار علاقه مند به سینما و فیلم ساز و منتقد بهترین فیلم تمام دوران شناخته شد.

«پدر خوانده» اثر فرانسیس فورد کاپولا و متعلق به سال ۱۹۷۲که در آن هنرپیشگانی چون مارلون براندو و آل پاچینو بازی دارند در نظر سنجی مجله سینمایی «امپایر» پیش از مهاجمین صندوقچه گمشده، اثر استیون اسپیلبرگ، و بازگشت امپراتوری، اثر جرج لوکاس، در صدر قرار گرفت.

جالب این که ماریو پوزو، رمان «پدر خوانده» را فقط برای آن نوشت که به پول نیاز داشت و فرانسیس فورد کاپولا هم ساخت این فیلم را فقط به این دلیل پذیرفت که برای شرکت فیلم سازی رو به ورشکستگی خود، زوتروپ، نیاز به پول داشت.

پیش از او کارگردان های بزرگی چون الیا کازان، آرتور پن، و کوستا-گاوراس پیشنهاد ساخت پدر خوانده را رد کرده بودند.

در این نظرسنجی که برای تعیین ۵۰۰ فیلم برتر تاریخ سینما و با شرکت کارگردانانی چون کوئنتین تارانتینو و مایک لی انجام شد دو فیلم رستگاری در شاوشنک و آرواره ها در مقام چهارم و پنجم قرار گرفتند.

رفقای خوب (مارتین اسکورسسی)، اینک آخرالزمان (فرانسیس فورد کاپولا)، آواز در باران (استنلی دانن و جین کلی)، داستان عامه پسند (کوئنتین تارانتینو)، و باشگاه مشت زنی (دیوید فینچر) مقام ششم تا دهم را کسب کردند.

آخرین قسمت از مجموعه فیلم های بتمن یعنی شوالیه تاریکی تنها فیلم از قرن بیست و یکم بود که به مقامی بالاتر از بیستم دست یافت و هر سه قسمت از مجموعه سرآمد حلقه ها به مقامی بالاتر از مقام شصتم رسیدند.

اما فهرست ۵۰۰ فیلم برتر چند مایه شگفتی هم با خود داشت، از جمله این که از فیلم های کلاسیکی چون ایزی رایدر، اشک ها و لبخندها و شکسپیر عاشق که معمولا در هر فهرستی جایی برای خود پیدا می کنند در اینجا خبری نیست.

در این میان تنها دو فیلم انگلیسی به مقامی بالاتر از صدم رسیدند: پرتقال کوکی در مقام سی و هفتم قرار گرفت و کازینو رویال، آخرین قسمت از ماجراهای مامور مخفی ملکه جیمز باند، در مقام پنجاه و ششم. از دیگر فیلم های جیمز باند تنها فیلم گلدفینگر به این فهرست راه یافت.

«هری پاتر و زندانی آزکابان» هم تنها قسمت از ماجراهای هری پاتر، جادوگر نوجوان آفریده جِی کِی رولینگ، بود که در پایین این فهرست یعنی در مقام ۴۷۱ قرار گرفت.

در مجموع ۱۰هزار علاقه مند به سینما، ۱۵۰کارگردان هالیوود، و ۵۰ منتقد فیلم در نظرسنجی ماه نامه انگلیسی «امپایر» شرکت کردند.


۱۳۸۷ شهریور ۴, دوشنبه

La Mome




کارگردان:Olivier Dahan
بازیگران:
Marion Cotillard
...
Edith Piaf : Sylvie Testud
...
Mômone : Pascal Greggory
...
Louis Barrier : Emmanuelle Seigner
...
Titine : Jean-Paul Rouve
...
Louis Gassion : Gérard Depardieu
...
Louis Leplée : Clotilde Courau
...
Anetta : Jean-Pierre Martins
...
Marcel Cerdan : Catherine Allégret
...
Louise : Marc Barbé
...
Raymond Asso : Caroline Sihol
...
Marlene Dietrich (as Caroline Silhol) : Manon Chevallier
...
Edith - 5 years old : Pauline Burlet
...
Edith - 10 years old : Elisabeth Commelin
...
Danielle Bonet : Marc Gannot
...
نویسندگان:Olivier Dahan (writer)Isabelle Sobelman )
ژانر: درام / بیوگرافی / موزیکال
زمان:۲ ساعت و ۲۰دقیقه
کشور سازنده: فرانسه
سال ساخت:۲۰۰۷
جوایز دریافت شده:Won 2 Oscars. Another 29 wins & 30 nominations
خلاصه: در مورد زندگی ادیت پیف خواننده مشهور فرانسوی است
یک فیلم خوش ساخت و جالب در مورد زندگی این خواننده مشهور . ماریون کوتیلارد برای بازی در این فیلم برنده جایزه اسکار در سال ۲۰۰۷ شده است.

برای دیدن سایت اختصاصی فیلم اینجا کلیک کنید: http://www.edithpiafmovie.com/



عکس هایی از فیلم:

۱۳۸۷ فروردین ۲۹, پنجشنبه

وودی آلن: من فيلمساز تنبلی هستم!

وودی آلن، فيلمساز معروف به هنگام معرفی فيلم جديد خود، «رؤيای کاساندا» در سی و دومين دوره جشنواره بين المللی فيلم تورنتو که از ۶ تا ۱۵ سپتامبر برگزار می شود؛ اعتراف کرد که فيلمساز «تنبلی» است و تماشای يک مسابقه بسکتبال را به خلق يک اثر کامل و عالی ترجيح می دهد! وودی آلن در نشست مطبوعاتی فيلم خود جدی و خونسرد اعلام کرد: «من تنبل ام. صحنه های فيلم هايم را فيلمبرداری می کنم و خسته به خانه می روم. صبح بر سر فيلمبرداری برمی گردم و صحنه را آماده می کنم. بازيگران از راه می رسند و بازی می کنند. وقتی صحنه خوب از کار درآمد دليلی نمی بينم که کار بيشتری روی آن انجام دهم.»
اين سينماگر محبوب روشنفکران ادامه داد: «من نمی گويم که اين عادت خوبی است؛ فقط می خواهم بگويم که حوصله ندارم مثل بقيه کار کنم. ديگران خيلی بيشتر از من وسواسی هستند. آن ها صحنه ای را از يک زاويه و بعد از زاويه ای ديگرفيلمبرداری می کنند. سپس دوربين را بر شانه می گذارند و يک نمای درشت می گيرند و بعد نمای بسيار درشت ديگر! آن ها تمام يک روز و يا حتی دو روز را برای کاری که می توان در عرض دو ساعت انجام داد؛ صرف می کنند.»
وودی آلن ۷۱ ساله در جشنواره فيلم تورنتو فيلم جديد خود با نام «رؤيای کاساندا» را به نمايش گذاشت و معرفی کرد.
در اين فيلم، کالين فارل و اوان مک گرگور، دو بازيگر جوان ايرلندی و اسکاتلندی، در نقش دو برادر بريتانيايی بازی می کنند که حاضرند مردی را برای خدمت به عموی پولدارو متمول خود بکشند. نه برادر اولی که به خاطر بدهی های خود نااميد است و نه برادر دومی که می خواهد تجمل طلبی های يک دختر زيبا را برآورده کند؛ يک لحظه هم تصور نمی کنند که اين قتل چه تأثيراتی بر زندگی آن ها خواهد گذاشت.
از زمان ساخت فيلم «پول رو بردار و در رو» در سال ۱۹۶۹ که شهرت جهانی برای آلن به ارمغان آورد؛ وی به طور نسبی هر سال يک فيلم ساخته است که در اين ميان از آثار ماندگاری چون «آنی هال» (۱۹۷۷)، «منهتن» (۱۹۷۹) و «زليک» (۱۹۸۳) می توان ياد کرد. اما به نظر برخی منتقدان، در ميان کارهای وودی آلن فيلم هايی نيز وجود دارند که کم ارزش تر هستند. از نظر آن ها آخرين فيلم او نيز از زمره اين گونه فيلم ها است.
کالين فارل که در فيلم «ميامی وايس» نيز بازی کرده بود در نشست مطبوعاتی فيلم با شوخی در باره «رؤيای کاساندا» گفت: «احتمالأ ما صحنه های کمتری را نسبت به ميامی وايس در يک سکانس تکرار کرديم.» وودی آلن اين گفته را پذيرفت و گفت: «من يک کمال گرا نيستم.»
او در پاسخ به پرسشی در باره حرفه خود در سينما ادامه داد: «من کار سينما را به دلايل خيلی سطحی انجام می دهم. برای آشنايی با زنان و جلوگيری از بيگاری کشيدن... برای من کار سينما به منظور مقاصدی والا نيست. بر همين دلايلی که گفتم استوار است... من به اين باور رسيدم که زندگی ام از همه چيز مهم تر است؛ خانواده ام، فرزندانم، کلارينت (وودی آلن نوازنده زبردست کلارينت نيز هست)، مسابقات بسکتبال و بيس بال و همه اين چيزهای سطحی، از ساختن يک فيلم عالی و کامل، مهم تر هستند.»
اين فيلمساز نيويورکی همچنان ساختن فيلم در هاليوود را رد می کند و ترجيح می دهد فيلم های کم خرج ۱۵ ميليون دلاری بسازد تا اين که در برابر استوديوهای بزرگ فيلمسازی هاليوود برای بيشتر کردن بودجه فيلم سر خم کند.
وودی آلن که پس از سال ها فيلمسازی در نيويورک، سه فيلم آخر خود را در لندن ساخته است؛ توضيح می دهد که: «هميشه اين را گفته ام – و مردم فکر می کنند شوخی می کنم – که تنها چيزی که مرا از شأن و مقام دور می کند؛ خودم هستم. وقتی کار خود را خوب انجام ندهم ديگر پوزشی ندارد! من نمی توانم ديگران را متهم کنم.»
وودی آلن در توضيح اين که چرا در لندن و با تهيه کنندگان خودش فيلم می سازد گفت: «در سال های اخير استوديوهای فيلمسازی در آمريکا شروع کردند به گفتن اين که: گوش بده! ما نمی خواهيم فقط سرمايه گذار باشيم و يک کيف پر از پول در قبال يک فيلم به تو بدهيم. ما می خواهيم بدانيم فيلم در باره چيست و چه کسی در آن بازی خواهد کرد.»
وودی آلن ترجيح می دهد با کسانی کار کند که دانستن داستان فيلم و نام بازيگران آن برايشان مطرح نباشد.
رادیو فردا

پرفروش ترين فيلم های سال ‏۲۰۰۷

با به پايان رسیدن سال ۲۰۰۷، پرفروش ترين فيلم های جهان در سال گذشته مشخص شد.
فهرست پرفروش ترین های سال نشان می دهد که فيلم های دنباله دار که قسمت های قبلی آنها جزو پرفروش های سال های قبل بودند، کماکان بر گيشه های سينماهای دنيا سلطنت می کنند؛ فيلم هايی چون دزدان دريایی کارائيب، هری پاتر، مرد عنکبوتی و شرک در صدر پرفروش ترين های امسال قرار گرفته اند.
به اين ترتيب، تمايل هاليوود برای به کار بردن فرمول های از پيش موفق و تکرار دنباله های فيلم های پرفروش قبلی، به يک اصل مسلم تبديل شده است.
به گزارش سايت باکس آفيس که به آخرين اخبار و ارقام فروش فيلم ها در جهان اختصاص دارد، فيلم دزدان دريایی کارائيب:انتهای دنيا با فروش ۹۶۰ ميليون و ۲۰۰ هزار دلار در سراسر دنيا لقب پرفروش ترين فيلم سال ۲۰۰۷ را از آن خود کرده است.
اين فيلم که در داخل آمريکا به فروش ۳۰۹ ميليون دلاری رسيده، سومين قسمت از مجموعه دزدان دریایی کارائيب است که هر دو قسمت قبلی هم جزو پرفروش ترين های سال های قبل بوده اند. اين فيلم تخيلی- ماجرايی که با حال و هوای قصه های اساطيری ساخته شده، هرچند توجه مخاطبان را به شدت به خود جلب کرده، اما غالبا از سوی منتقدان جدی چندان مورد توجه واقع نشده است، همچنان که باقی فيلم های جدول پرفروش های جهان، اقبال چندانی از نظر هنری نداشته اند.فيلم دوم جدول پرفروش ها هری پاتر و حلقه ققنوس است؛ قسمت پنجم مجموعه پرفروش هری پاتر بر اساس رمان های رکوردشکن جی. کی. رولينگ - که برای خريد آخرين قسمت های آن، صف های طويل شبانه روزی در جلو کتابفروشی های بسياری از کشورها تشکيل شد- از کمپانی برادران وارنر با فروش ۹۲۴ ميليون و ۲۰۰ هزار دلار در جهان و ۲۸۸ ميليون و پانصد هزار در آمريکا، رتبه دومين فيلم پرفروش سال را به خود اختصاص داده است.
قسمت سوم مرد عنکبوتی هم همانند قسمت های قبلی کماکان در رده های بالای پرفروش هاست؛ اين فيلم بر اساس کتاب مصور معروفی درباره مردی که قدرت خارق العاده ای دارد و اين بار با موجود شری از جنس خود به مبارزه می پردازد، ساخته شده است.
اين فيلم با فروشی معادل ۸۹۰ ميليون و ۴۰۰ هزار دلار در جهان و ۳۳۶ ميليون و پانصد هزار دلار در آمريکا که نشان می دهد اين فيلم در آمريکا از هری پاتر هم محبوب تر بوده است، اما در جهان اقبال آن فيلم را کسب نکرده که اين نکته شايد از اين امر نشات می گيرد که کتاب مصور مرد عنکبوتی در داخل آمريکا از شهرت بسزايی برخوردار است.
قسمت سوم شرک هم با فروش ۷۷۳ ميليون و ۳۰۰ هزار دلار در جهان، عنوان پرفروش ترين انيميشن سال و چهارمين فيلم پرفروش جهان را به خود اختصاص داده است.
انيميشن شرک هم با فروش ۳۲۱ ميليونی در داخل آمريکا نشان می دهد که از فيلم دوم جدول پرفروش ترين های جهانی يعنی هری پاتر، در داخل آمريکا فروش بيشتری داشته است.
فيلم ترنسفورمرز درباره نبرد افسانه ای روبات ها، اولين فيلمی است که بدون قسمت های حساب پس داده قبلی ساخته شده و توانسته است که در فهرست پرفروش ترين های امسال، پس از چهار فيلم دنباله دار قبلی قرار بگيرد.
اين فيلم ۶۹۰ ميليون و ۷۰۰ هزار دلار در جهان و ۳۱۱ ميليون و ۶۰۰ هزار دلار در آمريکا فروش داشته است.
کارتون بامزه و ديدنی فيلم سيمپسون ها هم که پس ازموفقيت سريال کارتونی اش طی ۲۰ سال گذشته ساخته شد، همان گونه که انتظار می رفت در سراسر جهان مورد استقبال قرار گرفت.
فروش اين فيلم انيميشن، ۴۹۰ ميليون و ۴۰۰ هزار دلار در جهان و ۱۸۰ ميليون و ۶۰۰ هزار دلار در آمريکا بوده است که فروش بسیار خوبی برای یک انیمیشن نسبتا کم خرج محسوب می شود.
فيلم ۳۰۰ با فروش ۴۵۴ ميليون و ۱۰۰ هزار، کارتون راتاتوی با ۴۰۳ ميليون و ۶۰۰ هزار، قسمت چهارم جان سخت با ۳۶۴ ميليون و ۲۰۰ هزار و اولتيماتوم برن با ۳۱۳ ميليون و ۶۰۰ هزار دلار در جهان، به ترتيب مقام های ششم تا دهم جدول پرفروش ترين فيلم های سال را به خود اختصاص داده اند.
در رده دهم تا بيستم جدول پرفروش ترين فيلم های سال، نام فيلم هايی چون دسته سيزده نفره اوشن، تعطيلات آقای بين و ساعت شلوغی ۳ ديده می شود.
رادیو فردا

درگذشت اولی جانستون؛ خالق «لحظات پر احساس» انيميشن های ديزنی


اولی جانستون، مرد «لحظات پر احساس» انيميشن های کمپانی ديزنی در سن ۹۵ سالگی در حالی که از ضعف پيری رنج می برد، در واشينگتن درگذشت.
از بامبی (۱۹۳۷) تا روباه و سگ شکاری (۱۹۸۱)، جانستون با جادوی طرح های خود در بسياری از فيلم های ديزنی، شخصيت های ماندگاری را خلق کرد.
اولی جانستون، به بامبی جان بخشيد، موگلی و بالو دو شخصيت کارتون کتاب جنگل را آفريد و شخصيت های زيبای سفيد برفی و هفت کوتوله ، پيتر پان و... را به روی کاغذ و پرده سينما آورد.
درگذشت اين افسانه انيميشن، فصل تاريخی مهمی از کارتون های ديزنی را ورق زد.
اولی جانستون، آخرين بازمانده از گروه ۹ پيرمرد والت ديزنی بود که از ۹ هنرمند طراح تشکيل می شد که با والت ديزنی موفق ترين و پرطرفدارترين فيلم های انيميشن را خلق کردند و ديزنی به اين ۹ هنرمند اصلی خود اين لقب را داد.
از ۱۹۳۰ با کمپانی ديزنی
جانستون که متولد اکتبر ۱۹۱۲ در پائولو آلتو در ايالت کاليفرنيا بود، در ميانه دهه ۳۰ ميلادی کار خود را با کمپانی ديزنی آغاز کرد. دوره آزمايشی کار او در ديزنی يک هفته بيشتر طول نکشيد و بلافاصله استخدام شد.
ابتدا با انيميشن های کوتاه، از جمله انيميشن هايی در باره ميکی ماوس کار خود را شروع کرد. باغ ميکی ، نخستين کارتونی بود که در اين دوران کار کرد.
نخستين انيميشن بلندی که کار کرد، سفيد برفی و هفت کوتوله نام داشت. در واقع اين فيلم نخستين انيميشن بلند کمپانی والت ديزنی نيز محسوب می شد که در سال ۱۹۳۷ به روی پرده سينما رفت.
در کارنامه طولانی و پربار هنری اولی جانستون، کارتون های معروف ديگری چون پينو کيو (۱۹۴۰)، سيندرلا (۱۹۵۰)، آليس در سرزمين عجايب (۱۹۵۱)، زيبای خفته (۱۹۵۹)، ۱۰۱ سگ خالدار (۱۹۶۱)، گربه های اشرافی (۱۹۷۰) و رابين هوود (۱۹۷۳) نيز ديده می شوند.
يکی از آخرين آثار او خلق شخصيت روفوس ، گربه کارتون برنارد و بيانکا (۱۹۷۷) بود. او روفوس را بر اساس کاريکاتوری از خودش خلق کرد.
اولی جانستون تقريبا هميشه با دوست نزديک و صميمی خود فرانک تامس، يکی ديگر از طراحان اصلی والت ديزنی و جزو گروه ۹ پيرمرد ، کار می کرد.
قدمت دوستی اين دو به سال ۱۹۳۱ می رسد؛ جانستون و تامس با هم برای روزنامه مدرسه طراحی می کردند و با هم نيز دوره انستيتو طراحی را در لس آنجلس گذراندند و تا مرگ تامس در سال ۲۰۰۴ اين دوستی ادامه يافت.
اين دو در کمپانی ديزنی به گروه دو نفره «فرانک و اولی» معروف بودند. فرانک و اولی در کارتون کتاب جنگل(۱۹۶۷) که در ايران آن را به نام پسر جنگلمی شناسند؛ همراه با ۲۵۰ طراح ديگر، در طول سه سال ۳۲۰ هزار طرح کشيدند.
خبره در لحظات پراحساس
جانستون و تامس يک بار در مورد کار خود گفته بودند: «روابط ميان شخصيت های فيلم بايد آرام و بنيادی از طريق موضوع، حالات و احساسات بنا نهاده شود.»
اولی جانستون به عنوان خبره در خلق لحظات پراحساس معروف بود.
گلن کين، انيماتور کارتون زيبا و ولگرد به لس آنجلس تايمز می گويد: «در صحنه هايی که اولی خلق کرده احساسات از طريق تغييرات ظريف در چشم ها، دهان و دستان پرسوناژها منتقل می شوند.»
کين ادامه می دهد: «اولی با شخصيت هايی که می ساخت آميخته بود. طراحی او پيش زمينه ای روشنفکرانه نداشت بلکه از درون خود وی تراوش می کرد.»
جانستون نويسنده
زمانی که جانستون و تامس کار خود را در ديزنی به پايان رسانده و بازنشسته شدند، به همکاری خود ادامه دادند که ثمره آن انتشار چند کتاب در زمينه انيميشن بود.
در سال ۱۹۸۱ کتاب توهم زندگی: انيميشن ديزنی از اين دو منتشر شد که آن را کتابی مرجع در باره تکنيک فيلم های انيميشن کلاسيک می دانند.
در ادامه نيز کتاب هايی را در باره چند فيلم کمپانی ديزنی نوشتند. از جمله بامبی ديزنی: داستان و فيلم و کتاب بدجنسان ديزنی .
در سال ۱۹۸۰ جانستون و تامس جايزه يک عمر فعاليت هنری را از اتحاديه بين المللی انيميشن سازان دريافت کردند.
اين دو در جشن بزرگ صد سالگی والت ديسنی در سال ۲۰۰۱ نيز شرکت داشتند و در سال ۲۰۰۵، يک سال پس از درگذشت تامس در سن ۹۲ سالگی، جرج بوش، رييس جمهوری ايالات متحده نشان ملی هنر را به اولی جانستون اهدا کرد.
اولی جانستون در طول فعاليت هنری خود در هشت انيميشن کوتاه و ۲۱ انيميشن بلند کار کرده است.
رادیو فردا

۱۳۸۷ فروردین ۲۲, پنجشنبه

۱۳۸۷ فروردین ۲۱, چهارشنبه

خبرچین، فيلم جديد استيون سودربرگ با بازی مت ديمن



استيون سودربرگ، فيلمساز معروف آمريکايی بازيگران فيلم جديد خود «خبر چين»، (The Informant) را مشخص کرد.
به نوشته هاليوود ريپورتر، جوئل مک هيل، بازيگر سريال های تلويزيونی و اسکات باکولا، بازيگر فيلم زيبای آمريکايی در کنار مت ديمن که در نقش اصلی اين فيلم ايفای نقش خواهد کرد؛ جلوی دوربين خواهند رفت.
فيلم جديد سودربرگ بر اساس رمانی به همين نام نوشته کورت آيشنوالد، نويسنده و روزنامه نگار تايمز که در سال ۲۰۰۰ نوشته است؛ ساخته می شود.
اسکات زد. بارنز، نويسنده فيلمنامه التيماتوم بورن ( برنده سه اسکارسال) فيلمنامه اقتباسی خبرچين را نوشته است.
جوئل مک هيل و اسکات باکولا در نقش دو مامور اف. بی. آی ظاهر خواهند شد که به مارک وايتاکر (مت ديمن) کمک می کنند.
مت ديمون در اين فيلم نقش مامور اف. بی. آی را بازی می کند که دو سال به شکل مخفی در شرکت توليد مواد غذايی آرچر دانيلز ميدلند (ADM) کار می کند تا ميليون ها دلار اختلاس اين شرکت را کشف کند.داستان اين فيلم واقعی است و در سال ۱۹۹۶ شرکت ADM گناهکار شناخته شد و مجبور به پرداخت صد ميليون دلار گرديد.
ديگر بازيگران اين فيلم، مايک اومالی، آندرو دلی، آدام پل، ملانی لينسکی، تام ويلسون، ريک اورتون و تام پاپا هستند.
استيون سودربرگ فيلمبرداری اين فيلم را همين ماه آغاز خواهد کرد.
سودربرگ که با فيلم های ۱۶ ميليمتری آغاز کرد در سال ۱۹۸۹ نخستين فيلم خود سکس، دروغ و ويدئو را به جشنواره کن ارائه کرد و در همان سال موفق به دريافت نخل طلای جشنواره شد.
در سال ۲۰۰۰ با فيلم ترافيک اسکار بهترين کارگردانی را گرفت.
استيون سودربرگ که دغدغه های روشنفکرانه خود را با ساختن فيلم هايی چون کافکا(۱۹۹۱) و سولاريس (۲۰۰۲)؛ بازسازی فيلم علمی - تخيلی سولاريس ساخته آندره تارکوفسکی، نشان داد؛ با به کارگيری هنرپيشگان معروفی چون جرج کلونی، برد پيت و جوليا رابرتز در فيلم هايی چون Full (Frontal (۲۰۰۲ و سه فيلم يازده يار اوشن (۲۰۰۱)، دوازده يار اوشن (۲۰۰۴) و سيزده يار اوشن (۲۰۰۷) به موفقيت های تجاری نيز دست يافت.
خبر چين بيستمين فيلم سودربرگ و چهارمين همکاری مشترک با مت ديمن، يکی از گران ترين بازيگران کنونی هاليوود، پس از «اوشن» ها خواهد بود.
مت ديمن هم اکنون در حال بازی در فيلم محدوده سبز، ساخته پل گرينگراس است.

«نه» با شرکت ستارگان هاليوود کلید می خورد


راب مارشال، فيلمساز ۴۷ ساله آمريکايی، برای فيلم جديد موزيکال خود با نام «ناين» یا «نه» گروهی از معروف ترين ستارگان سينما را گرد آورده است.
مارشال که کارگردان رقص نيز هست و بيشتر در اين عرصه فعاليت هنری دارد در سال ۲۰۰۳ با نخستين فيلم سينمايی خود، شيکاگو شهرت جهانی يافت و فيلمش شش اسکار دريافت کرد.
«ناين» کمدی – موزيکال جديد مارشال برداشتی از فيلم هشت و نيم فدريکو فلينی، فيلمساز نامی ايتاليايی است که در سال ۱۹۶۳ با بازی مارچلو ماسترويانی، کلوديا کارديناله و انوک اِمه آن را ساخت.
نيکول کيدمن، بازيگر استراليايی و برنده اسکار در سال ۲۰۰۳ به خاطر بازی در فيلم «ساعت ها»؛ و جودی دنچ بريتانيايی که از سال ۱۹۹۷ تا کنون شش بار نامزد دريافت اسکار بوده و يک بار نيز به خاطر بازی در «شکسپير عاشق» در سال ۱۹۹۸آن را به دست آورده است؛ در حال مذاکره برای پيوستن به ديگر بازيگران مشهور اين فيلم هستند.
خاوير باردم اسپانيايی بازيگر فيلم «جایی برای پيرمردها نیست» و ماريون کوتيار فرانسوی بازيگر «زندگی به رنگ گل سرخ» دو برنده امسال اسکار؛ در کنار پنه لوپه کروز، بازيگر نامی اسپانيايی و سوفيا لورن، اسطوره سينمای ايتاليا و جهان؛ ستارگان بين المللی اين کمدی – موزيکال هستند.
«ناين» حکايت فيلمسازی به نام گيدو کونتينی با بازی خاوير باردم است که با بحرانی شخصی و هنری مواجه می شود و بايد زندگی احساسی خود را با زنان پيرامون اش؛ همسر، معشوقه، مدير برنامه ها، مادرش و غيره، روشن کند.
«هاليوود ريپورتر»در گزارش خود اعلام کرد که به نظر می رسد مذاکرات با نيکول کيدمن و جودی دنچ خوب پيش می رود.
«ناين» حکايت فيلمسازی به نام گيدو کونتينی با بازی خاوير باردم است که با بحرانی شخصی و هنری مواجه می شود و بايد زندگی احساسی خود را با زنان پيرامون اش؛ همسر، معشوقه، مدير برنامه ها، مادرش و غيره، روشن کند.
فيلمبرداری اين فيلم قرار بود ماه گذشته (مارس) آغاز شود.
قرار بود آنتونی مينگلا، فيلمساز و فيلمنامه نويس بريتانيايی که ۱۸ مارس گذشته ناباورانه درگذشت، روی فيلمنامه ناين کار کند اما به دليل اعتصاب فيلمنامه نويسان آمريکا نتوانست آن را به انجام رساند در نتيجه فيلمبرداری آن به ماه سپتامبر موکول شد
پيش از اين قرار بود نقش نيکول کيدمن در اين فيلم را کاترين زتا جونز که در شيکاگو نيز با راب مارشال همکاری داشته، بازی کند اما از آن جا که کيدمن با بازی در فيلم مولن روژ در سال ۲۰۰۱ تجربه رقص و آواز را کسب کرده است، تهيه کنندگان «ناين» او را ترجيح دادند.
جودی دنچ نيز تجربه غنی ای بر صحنه تئاتر دارد.
او نيز در سال ۱۹۶۸ با بازی در موزيکال تئاتری کابارت و در سال ۱۹۹۵ با ايفای نقش در کمدی – موزيکال A Little Night Music که جايزه «لارنس اوليويه» را برای او به ارمغان آورد، تجربه بازی در موزيکال ها را دارد.

۱۳۸۷ فروردین ۱۸, یکشنبه

اورسن ولز


نام اصلی: جرج اورسن ولز
تولد: ۶ مه، ۱۹۱۵کنوشا، ویسکانسین، آمریکا
مرگ: ۱۰ اکتبر، ۱۹۸۵لس‌آنجلس، کالیفرنیا، آمریکا
سال‌های فعالیت: ۱۹۳۴-۱۹۸۵
همسر(ها): ویرجینیا نیکسلون (۱۹۳۴-۱۹۴۰)ریتا هیورث (۱۹۴۳-۱۹۴۸)پائولا موری (۱۹۵۵-۱۹۸۵)

جوایز
جوایز اسکار
بهترین فیلمنامهٔ اقتباسی۱۹۴۱ همشهری کین۱۹۷۱جایزهٔ یک عمر فعالیت
جوایز آفی
۱۹۷۵ جایزه یک عمر فعالیت
جوایز دیگر
بهترین آلبوم روایتی۱۹۷۱ اسناد آمریکایی۱۹۷۹ همشهری کین۱۹۸۲ ذهن داناوُن
جرج اورسن وِلْز (به انگلیسی: Orson Welles) ‏ (۶ مه ۱۹۱۵ - ۱۰ اکتبر ۱۹۸۵) کارگردان، فیلم‌نامه‌نویس، هنرپیشه و تهیه‌کنندهٔ فیلم، تئاتر، رادیو و تلویزیون بود. او اولین بار با اجرای رادیویی جنگ دنیاها اثر هربرت جرج ولز در ۳۰ اکتبر ۱۹۳۸ بود که به شهرت رسید. آنهم به این دلیل که عده‌ای از شنوندگان به تصور اینکه با یک خبر واقعی (از حملهٔ بیگانگان فضایی از مریخ) مواجه شده‌اند، وحشت کرده بودند.

در اواسط دههٔ ۱۹۳۰ دواقتباس تئاتری او به نام‌های وودو مکبث و روایت نمادگرایانهٔ جولیوس سزار در نیویورک شهرت یافتند. وی در سال ۱۹۴۱ کارگردانی، تهیه‌کنندگی و بازیگری در فیلم همشهری کین را به عهده گرفت و ضمناً به عنوان نویسنده نیز در آن همکاری داشت. همشهری کین غالباً در میان نظرسنجی‌های منتقدان فیلم به عنوان عظیم‌ترین فیلم تاریخ سینما شناخته می‌شود


بقیهٔ دوران کاری او به دلایل گوناگونی مانند کمبود بودجه، دخالت بی‌جای استودیوها، چه در اروپا و چه در بازگشت کوتاه مدت او به هالیوود زیاد با موفقیت روبرو نبود. با همهٔ این مشکلات اتلو برندهٔ نخل طلایی جشنوارهٔ کن ۱۹۵۷ گردید و نشانی از شر نیز به جایزهٔ برتر جشنوارهٔ جهانی بروکسل نائل آمد. از دید خود ولز دو فیلم محاکمه و ناقوس‌های نیمه شب بهترین فیلم‌هایش بودند. اگرچه ولز توسط استودیوهای بزرگ به حاشیه رانده می‌شد، اما شخصیت جاودانه‌اش از او یک بازیگر پول‌ساز ساخته بود.
در سال‌های واپسین زندگی، ولز در حالیکه فقط بوسیلهٔ بازیگری، تبلیغات و صداگذاری امرار معاش می‌کرد با یک استودیوی هالیوودی به علت سرمایه‌گذاری نکردن بر روی پروژه‌های فیلم مستقلش وارد منازعه شد. در سال۱۹۷۵ او سومین نفری بود که پس از جان فورد و جیمز کاگنی، جایزهٔ یک عمر فعالیت را از موسسه فیلم آمریکا (اِی اِف آی) دریافت می‌کرد. منتقدان پس از مرگ وی بطور فزاینده‌ای از او تمجید کرده‌اند. او هم اکنون به عنوان یکی از مهم‌ترین هنرمندان هنرهای دراماتیک قرن بیستم شناخته می‌شود. او در سال ۲۰۰۲ در نظرسنجی موسسه فیلم بریتانیا (بی‌اف‌آی) که در مورد ده کارگردان برتر سینما انجام شده بود عنوان بهترین کارگردان تمام تاریخ را کسب کرد


زندگینامه
سال‌های جوانی و آثار اولیه

اورسن ولز در کودکی
اورسن ولز در کنوشادر ایالت ویسکانسین متولد شد. وی پسر دوم خانواده بود و پدرش «ریچارد هِد ولز» تولیدکنندهٔ چراغ خودرو و مادرش «بئاتریس ایوز» یک پیانیست کنسرت بود. او مشکلاتی در کودکی‌اش داشت. در سال ۱۹۱۹ والدینش از یکدیگر جدا شدند و او به شیکاگو کوچید. در آنجا پدرش تبدیل به یک الکلی شده بود و دیگر کار نمی‌کرد. در ۱۰ مه ۱۹۲۴ مادرش چهار روز بعد از جشن تولد نه سالگی او، به علت بیماری یرقان فوت کرد. ریچارد ولز نیز در پانزده سالگی اورسن دار فانی را وداع گفت. اورسن در آن زمان تازه از مدرسهٔ پسرانهٔ تاد در ووداستاک ایالت ایلینوی دانش‌آموخته شده بود. ولز بعدها در مصاحبه‌هایش اعلام داشت که احساس می‌کند که به پدرش خیانت کرده‌است و او را نادیده گرفته‌است.
پس از مرگ پدر موریس برنشتاین قیم او گردید. در تاریخ مسائلی مطرح است که در مورد درست بودن قیم بودن وی جای سؤال باقی می‌گذارد. برنشتاین در روسیه متولد شده‌بود و در سال ۱۸۹۰ به شیکاگو آمده‌بود و درس خوانده و پزشک موفقی نیز شده‌بود. در طی چندین سال او چندین همسر از جمله خواننده سوپرانوی مشهور شیکاگو، ادیث میسِن اختیار کرده بود. ادیث از همسر قبلی خود جورجیو پولاچو که صاحب کارخانه بود جدا شده بود تا با موریس ازدواج کند. هر چند بعدها آنها از هم جدا شدند و ادیث دوباره با جورجیو ازدواج کرد. در سال ۱۹۳۰ موری در هایلندپارک زندگی می‌کرد و یک همسر و فرزند داشت. وی ادعا می‌کرد در ایالت ایلینوی متولد شده و والدینش نیویورکی بوده‌اند. در مدرسه تاد، ولز تحت تاثیرات مثبت از طرف راجر هیل قرار گرفت. راجر معلمی بود که بعدها مدیر تاد شد


سال‌های رادیو (۱۹۳۶ تا ۱۹۴۰)
در این سال اولین کار رادیویی اورسن ولز به نام «پیشرفت زمان» از شبکه‌ی سی‌بی‌اس پخش شد. یک سال بعد ولز سرپرستی پروژهٔ تئاتر نگرو در نیویورک را بر عهده گرفت. در همین سال‌ها سریال «سایه» و آثار اقتباسی وی از آثار ادبی با نام «اول شخص مفرد» از رادیو پخش شدند. در یک روز قبل از هالووین سال ۱۹۳۸ نمایش رادیویی اورسن ولز از نمایشنامه هاوارد کاچ بر اساس رمان جنگ دنیاها نوشته هربرت جرج ولز باعث وحشت زده شدن مردم زیادی در آمریکا شد. زیرا مردم فکر کرده بودند که با یک خبر زند روبرو هستند و نه یک نمایش رادیویی. خبرهای دیگری هم که در حین اجرای نمایش به عنوان هدیه هالووین خوانده می‌شدند، قطعی بودن خبر را تأئید می‌کردند. اما بی‌شک این اجرای استادانه ولز بود که مردم را به اشتباه انداخته‌بود. ولز همان شب از مردم به علت این هدیه وحشتناک معذرت‌خواهی کرد.
ولز در هالیوود (۱۹۳۹ تا ۱۹۴۸)
اورسن ولز وقتی ۲۵ سال بیشتر نداشت این شانس را پیدا کرد که بتواند اطمینان جورج شافر مدیر کمپانی فیلم‌سازی ار.کی‌.او را به‌دست آورد و نخستین فیلم بلند خود را بسازد. شافر پیشنهادی به ولز داد که عموما به عنوان بزرگ‌ترین پیشنهادی که به یک فیلم‌ساز ناآزموده داده‌شده شناخته می‌شود: «کنترل کامل هنرمندان». و این فیلم همشهری کین بود که در ۱۹۴۴ ساخته شد و چند سال بعد در۱۹۵۸ به‌عنوان یکی از بهترین دوازده فیلم تاریخ سینما شناخته‌شد.


اورسن ولز در همشهری کین
ولز همشهری کین را در سال ۱۹۴۱ با شجاعت و همراه ایده‌های نو برای روایت داستان در هالیوود بازنویسی کرد. این فیلم پر از ابتکارات تازه در تصویر برداری و صدا برداری بود. حتی گریم ولز که به طور متقاعد کننده‌ای سنش را چندین دهه بیشتر نشان می‌داد، انقلابی محسوب می‌شد. ولز در نقش «چارلز فاسترکین» تهیه‌کنندگی و کارگردانی فیلم را نیز به عهده داشت. این کلاسیک برای نه جایزه اسکار نامزد شده‌بود که چهار تا از آنها که به ولز ارتباط داشت عبارتند از: بهترین بازیگر، بهترین کارگردان، بهترین فیلمنامه و بهترین فیلم. اما فیلم تنها برنده یک جایزه اسکار برای بهترین فیلمنامه شد. نکته حائز اهمیت این است که اورسن ولز در هنگام ساخت همشهری کین تنها ۲۵ سال داشته‌است.
فیلم شناسی
به عنوان بازیگر/کارگردان

· قلب‌های پیر - ۱۹۳۴
· خیلی زیاد جانسون - ۱۹۳۸
· همشهری کین - ۱۹۴۱
· امبرسون‌های باشکوه - ۱۹۴۲
· غریبه - ۱۹۴۶
· بانویی از شانگهای - ۱۹۴۸
· مکبث - ۱۹۴۸
· اُتللو - ۱۹۵۲
· آقای آرکادین - ۱۹۵۵
· نشانی از شر -۱۹۵۸
· محاکمه- ۱۹۶۳
· ناقوس‌های نیمه شب -۱۹۶۶
· قصه جاویدان - ۱۹۶۸
· برای تقلید -۱۹۷۵
· طرف دیگر باد - ۱۹۷۵- نیمه تمام
به عنوان بازیگر
· سفر به درون ترس - ۱۹۴۲
· جین ایر - ۱۹۴۴
· پسرها را دنبال کن - ۱۹۴۴
· فردا برای همیشه‌است - ۱۹۴۶
· جدالی در آفتاب -۱۹۴۶
· جادوی سیاه - ۱۹۴۹
· مرد سوم -۱۹۴۹
· رز سیاه - ۱۹۵۰
· دردسر در دره تنگ - ۱۹۵۳
· سه پرونده جنایت ۱۹۵۴
· نهنگ سفید - ۱۹۵۶
· مردی در سایه - ۱۹۵۷
· ریشه‌های آسمان - ۱۹۵۸
· تابستان گرم طولانی -۱۹۵۸
· اجبار - ۱۹۵۹
· ترک در آینه - ۱۹۶۰
· معبری به هنگ کنگ -۱۹۶۱
· داوود و گولیات -۱۹۶۱
· شاه شاهان - ۱۹۶۱ - راوی
· داستان پادشاه -۱۹۶۵
· مردی برای تمام فصول - ۱۹۶۶
· کازینو رویال - ۱۹۶۷
· ستاره جنوبی - ۱۹۶۹
· کچ-۲۲- ۱۹۷۰
· جزیره گنج - ۱۹۷۲
دانستنی‌ها
· آناگرام نام اورسن ولز به انگلیسی به این صورت است:No Slow Reels <------ Orson Welles (به معنی: تلوتلو خوردن آرام) · بازی او در نقش هری لایم در فیلم مرد سوم از سوی مجله پرمیر به عنوان رتبه ۹۳ در میان ۱۰۰ شخصیت برتر سینما انتخاب شده‌است. · بازی او در نقش چارلز فاستر کین در فیلم همشهری کین از سوی مجله پرمیر به عنوان رتبه ۱۲ در میان ۱۰۰ شخصیت برتر سینما انتخاب شده‌است

· ولز یکی از تنها شش بازیگری است که برای اولین حضور خود بر روی پرده نقرهای نامزد دریافت جایزه بهترین بازیگر نقش اول شده‌است. پنج نفر دیگر عبارتند از:آلن آرکین، جیمز دین، پاول مونی، مونتگومری کلیفت و لارنس تیبت
· از سوی انترتینمنت ویکلی به عنوان دومین کارگردان‌برتر تاریخ سینما انتخاب شد
· برای فیلم همشهری کین فقط نامزد جایزه بهترین فیلم‌نامه بود و همراه هرمان منکیویچ این جایزه را از آن خود کرد.
· در اواخر سال ۱۹۸۵ وزن ولز بالغ بر ۳۵۰ پوند شده بود


· قد وی شش فوت و یک اینچ (کمی بیش از ۱۸۵ سانتی‌متر) بوده‌است.
· با یول براینر در یک روز مرده‌است.
· یکبار در یک نشست ۱۸ هات داگ را در رستوران پینک خورد


· سه فرزند از سه همسر خود داشت.
· فرانک سیناترا پدرخوانده یکی از دخترانش بود


· او می‌خواست که از دو شاهکار دنیای ادبیات فیلم بسازد. نهنگ سفید اثر هرمان ملویل و کچ-۲۲اثر جوزف هلر. اما به ایفای نقش مکمل در هر دو فیلم بسنده کرد


· جرج لوکاس برای صداپیشگی دارث ویدر او را در نظر داشت. اما فکر کرد شاید صدای او زیادی مشخص است


جیمز کامرون


زمینه فعالیت: کارگردان
تولد: ۱۶ اوت ۱۹۵۴کانادا
ملیت: کانادایی
جیمز فرانسیس کامرون (زاده ۱۶ اوت ۱۹۵۴) کارگردان آمریکایی اهل کانادا است که بیشتر فیلمهای مهیج و تخیلی می‌سازد و در شهر کوچکی به نام کپوس کیسینگ در حومه انتاریو کانادا، نزدیک آبشار نیاگارا، به دنیا آمد.
او در پانزده سالگی هم‌زمان با تحصیلات متوسطه فیلم یک ادیسه فضایی (استنلی کوبریک) را دید و به سینماعلاقه مند شد. خودش در این باره گفته‌است: «با دیدن این فیلم به فیلمسازی علاقه مند شدم. نمی‌توانستم تصور کنم که کوبریک چگونه این کارها را انجام داده‌است. مایل بودم آنچه را او انجام داده بود فرا بگیرم. چاره‌ای نبود جز اینکه دوربین سوپر هشت پدرم را قرض بگیرم و سعی کنم با سرعت‌های مختلف از اشیای دور و اطرافم فیلمبراداری کنم، و بعد نتیجه را روی پرده ببینم.»

ورود به سینما
در ایام نوجوانی خانواده اش به دهکده ارنج در کالیفرنیای جنوبی نقل مکان کرد، و چندی بعد با خواندن کتابی درباره فیلمنامه نویسی با همکاری یکی از دوستانش یک فیلمنامه ده دقیقه‌ای نوشت، و آن را به طریقه ۳۵ میلی متری فیلمبراداری کرد. کامرون با این فیلم در رشته‌های جلوه‌های ویژه، تمهیدات سینمایی و شیشه شفاف دست به آزمایش و تجربه زد. خودش گفته‌است: «به کتابخانه USC رفتم و هر چه مربوط به تکنولوژی فیلم بود پیدا کردم و خواندم. از صفحات کپی می‌گرفتم و از صفحات دیگر یادداشت برمی داشتم. در تکنولوژی سینما مجانی فارغ التحصیل شدم. در دانشکده ثبت نام نکرده بودم، بلکه تمام اوقات در کتابخانه بودم. معمولاً کوهی از کاغذ و پوشه در کنارم بود تا بیاموزم که جلوه‌های ویژه چگونه انجام می‌شوند.»
کامرون پس از پایان تحصیلات به هالیوود رفت و در دهه هشتاد به عنوان فیلمنامه نویس و کارگردانی فن آور شناخته شد.
کامرون مانند بسیاری از کارگردان‌های آمریکایی فعالیت خود را از کمپانی «نیو ورلد پیکچرز» که متعلق به کارگردان آمریکایی راجر کورمن بود، آغاز کرد. کورمن به دلیل مشکلات فراوان که با صاحبان پر قدرت استودیوها، انجمن تولید کنندگان و انجمن پخش و توزیع فیلم در آمریکا داشت، کمپانی «نیو ورلد پیکچرز» را تأسیس کرده بود و هم به تهیه فیلم‌های تجاری پرفروش می‌پرداخت، و هم امکان تهیه فیلم‌های هنری فیلم سازان اروپایی مثل فرانسو تروفو، فدریکو فلینی و اینگمار برگمن را فراهم کرد.
جنگ فراسوی ستارگان نخستین فیلمی بو که کامرون در آن به عنوان طراح و سازنده صحنه‌ها از خود ابتکار عمل نشان داد، و در به تصویر کشیدن فیلمنامه‌ای که جان سی لز با الهام از فیلم هفت سامورایی نوشه بود قدرت استعداد و خلاقیت خود را به کار گرفت. کهکشان وحشت و فرار از نیویورک(۱۹۸۱) فیلم‌های دیگری هسنتد که کامرون در برنامه ریزی تولید و مسئولیت جلوه‌های ویژه آنها همکاری داشت. در چنین موقعیتی راجر کورمن فرصتی طلایی برای کامرون فراهم کرد تا نخستین فیلم خود را در سال ۱۹۸۱ به نام پیرانا ۲: تخم ریزی کارگردانی کند. قسمت اول این فیلم جان سی لز و جودانته با الهام از آرواره‌ها (فیلمی از استیون اسپیلبرگ) نوشته و ساخته بودند. پیرانا ۲ فیلمی با ساختار سینمایی ضعیف بود و در نمایش عمومی از جهت تجاری با شکست رو به رو شد.
جیمز کامرون پس از شکست پیرانا ۲ گفت: به آدمی شباهت داشتم که زیر آب مانده‌است. می‌دانستم که اگر قرار باشد روزی دوباره پشت دوربین فیلمبرداری قرار بگیرم، بایستی فیلمی برای خود بسازم. بنابراین شروع به نوشتن فیلمنامه کردم. من در جلوه‌های ویژه سابقه مفیدی داشتم. بنابراین طبیعی بو که سراغ فیلمنامه‌ای با موضوعی علمی و خیالی بروم، و چون می‌دانستم قادر نیستم برای تهیه این فیلم بیشتر از سه تا چهار میلیون دلار فراهم کنم داستانی علمی و خیالی نوشتم که ماجرای آن در دوره معاصر می‌گذرد.
فیلم دوم کامرون ترمیناتور یا نابودگر بود که کامرون آن را با بازی آرنولد شوراتزنگر، مایکل بین، [لیندا هامیلتون] و پل وینفیلد ساخت.
برای تولید ترمیناتور ۶ میلیون دلار هزینه شد، و وقتی فیلم در سال ۱۹۸۴ درست به آستانه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا به نمایش در آمد کنایه‌ای بر «طلوع» عصر زمامداری رونالد ریگان قلمداد شد، و از آرنولد شوارتزنگر به عنوان مخوفترین فرانکشتین نیم قرن اخیر سخن گفته شد.
پس از موفقیت غیر منتظره ترمیناتور، که ۸۴ میلیون دلار درآمد داشت، کامرون در نوشتن فیلمنامه رامبو اولین خون- قسمت دوم (۱۹۸۵) همکاری کرد و سپس در سال ۱۹۸۶ فیلم بیگانه‌ها را با بازی سیگورنیویور، کاری هن و مایکل بین ساخت.
فیلم بعدی جیمز کامرون ورطه نام داشت. ورطه در سال ۱۹۸۹ با بازی ادهریس، مری الیزابت و مایکل بین شاخته شد.
نابودگر ۲: روز داوری پر آوازه ترین فیلم کامرون تا آغاز دهه نود میلادی است. او که ترمیناتور را با هزینه‌ای بالغ بر شش میلیون دلار ساخته بود، در حرکتی بلند پروازانه ترمیناتور ۲ را با هزینه‌ای بالغ بر یکصد میلیون دلار ساخت.
دروغ‌های راست فیلم دیگری از جیمز کامرون است که او در سال ۱۹۹۴ با بازی آرنولد شوارتزنگر، جیمی لی کرتیس و تام آرنولد با هزینه‌ای بالغ بر یکصدو بیست میلیون دلار ساخت.
و اما تایتانیک ساخته جیمز کامرون است که با فروش افسانه ایش کامرون را در مقام یکی از ثروتمندترین مردان جهان قرار داد.
پس از اینکه کشتی اقیانوس پیمای تایتانیک در سال ۱۹۱۲، با وزن شصت هزار تن و دویست و هفتاد متر طول، که از بلندترین آسمان خراش‌های آن روزهای نیویورک بلند تر بود، به آب انداخته شد و چند روز بعد با ۲۲۴۳ نفر مسافر و خدمه، بر اثر برخورد با کوه یخ در اقیانوس اطلس زیر آب فرو رفت، و ۱۵۱۳ نفر جان خود را از دست دادند. این حادثه اندوهبار به موضوع جذابی برای سینماگران در آمد تا فیلم‌هایی از این ماجرا عرضه کنند. نجات یافتگان از تایتانیک (۱۹۱۲)، تایتانیک(هربرت سپلین، ۱۹۴۳)، شب به یاد ماندنی(جرج روی هیل، ۱۹۵۷)، شب به یاد ماندنی(روی وارد بیکر، ۱۹۵۸)، تایتانیک(نسخه موزیکال)، مالی براون غرق ناشدنی(چارلز والتر، ۱۹۶۴)و شب یخی(نسخه آلمانی) فیلم‌هایی هستند که پیش از فیلم پر خرج و جاه طلبانه کامرون ساخته و عرضه شدند.
آنچه باعث ساخته شدن این فیلم توسط جیمز کامرون شد، در کلام خود او آشکار است: «دهم آوریل ۱۹۱۲. تکنولوژی آرزوی دو دهه انسان را با نمایش معجزه‌ای با شکوه تحقق می‌بخشد. در آن زمان چه چیز بهتر از به آب انداختن تایتانیک بزرگ‌ترین و باشکوه ترین وسیله نقلیه ساخته شده توسط انسان، می‌توانست نشانه تفوق انسان بر طبیعت باشد، اما فقط چهار روز ونیم بعد رویای انسان فرو می‌ریزد. افسانه این بانوی دریاها، کشتی رویاها، در کابوسی هولناک به پایان می‌رسد، و توان شکست ناپذیر انسان در برابر چشمان وحشت زده دو هزار و پانصد مسافر مغلوب ضعف‌های همیشگی انسان می‌شود، و آن چه باقی میماند تکبر، بی خیالی، آز و آسوده طلبی است که مسبب این فاجعه بود.»
فیلم‌شناسی
· جنگ فراسوی ستارگان (۱۹۸۰، کارگردان هنری)
· تولدت مبارک جینی (۱۹۸۰، کارگردان)
· بلوا (۱۹۸۰، بازیگر)
· کهکشان وحشت (۱۹۸۱، کارگردان واحد دوم و طراح صحنه)
· پیرانا ۲: تخم ریزی (۱۹۸۱، کارگردان)
· نابودگر (۱۹۸۴، کارگردان)
· رمبو
· اولین خون- قسمت دوم (۱۹۸۵، نویسنده فیلم)
· بیگانه‌ها (۱۹۸۶، نویسنده فیلمنامه و کارگردان)
· ورطه (۱۹۸۹، نویسنده فیلمنامه و کارگردان)
· نقطه گسست (۱۹۹۱، تهیه کننده اجرایی)
· نابودگر ۲ : روز داوری (۱۹۹۱، نویسنده فیلمنامه و کارگردان)
· دروغ‌های راست (۱۹۹۴، نویسنده فیلمنامه و کارگردان)
· روزهای عجیب (۱۹۹۵، مشارکت در تهیه و نگارش فیلمنامه)
تایتانیک (۱۹۹۷، نویسنده فیلم و کارگردان).

میکل‌آنجلو آنتونیونی




زمینه فعالیت : کارگردان، فیلم‌نامه نویس
تولد : ۲۹ سپتامبر ۱۹۱۲ / ۷ مهر ۱۲۹۱ایتالیا
مرگ : ۳۰ ژوئیه ۲۰۰۷ / ۸ مرداد ۱۳۸۶ایتالیا
میکل‌آنجلو آنتونیونی ۲۹ سپتامبر ۱۹۱۲ - ۳۰ ژوئیه ۲۰۰۷، فیلم‌نامه نویس و کارگردان ایتالیایی بود.

دیدگاه
بسیاری از فیلمنامه‌های فیلمهای آنتونیونی را یا خود نوشته یا در نوشتن آنها همکاری داشته‌است، که حال و هوای غربت، ملالت، شهوت بی عشق و ناتوانی انسان از ایجاد ارتباط در آنها مشترک است.
او مانند فدریکو فلینی به نئورئالیسم درونی معتقد بود. محتوای فیلم‌های او را اغلب اضطراب‌ها ، تردیدها و نگرانی‌ها ی بشر امروز و عدم توانایی او در برقراری رابطه معنوی با دیگران تشکیل می‌دهد. فیلم‌های وی آکنده از سکوت‌ها، خلاء‌ها و همه واکنش‌های انسان مضطرب و ناامید است.

در ایران
آنتونیونی در ۱۳۵۴ (۱۹۷۵) با حرفه خبرنگار به جشنواره جهانی فیلم تهران آمد و مورد استقبال کم‌نظیر علاقه‌مندان به آثارش در ایران قرار گرفت
فیلم‌شناسی
· مردم پو (۱۹۴۳)
· مردان غبار (۱۹۴۸)
· اولتر لوبلیو (۱۹۴۸)
· خرافات (۱۹۴۹)
· دروغ‌های عشق (۱۹۴۹)
· بومارزو (۱۹۴۹)
· خانه اشباح (۱۹۵۰)
· بند فالوریا (۱۹۵۰)
· داستان عشق (Cronaca di un Amore - (۱۹۵۰
· زنی بدون کاملیا (۱۹۵۳)
· شکست خورده (۱۹۵۳)
· عشق در شهر (۱۹۵۳)
· دوست دختر (۱۹۵۵)
· گریه (۱۹۵۷)
· نشانه رم (۱۹۵۹)
· ماجرا (L'Avventura - (۱۹۶۰
· شب (۱۹۶۱)
· کسوف (۱۹۶۲)
· صحرای سرخ (۱۹۶۴) - Deserto rosso
· سه چهره (۱۹۶۵)
· آگراندیسمان (۱۹۶۶)
· نقطه زابریسکی (۱۹۷۰)
· چونگ کو (۱۹۷۲)
· حرفه: خبرنگار (۱۹۷۵)
· راز اوبروالد (۱۹۸۱)
· شناسایی یک زن (۱۹۸۲)
· آنسوی ابرها (Beyond the Clouds - (۱۹۹۵ اروس (۲۰۰۴)

برناردو برتولوچی


برناردو برتولوچی (1940 پارما -) فیلمساز و کارگردان معاصر ایتالیایی است.
ابتدا با ادبیات در دانشگاه رم کار هنری خود را آغاز کرد و مدتی بعد اولین رمان خود را با نام Premio Viareggio انتشار داد.سپس با ورود به سینما در چند فیلم دستیار کارگردان سرشناس ایتالیایی پیر پائولو پازولینی بود.همچنین وی برای فیلمهای آخرین تانگو در پاریس و آخرین امپراتور کاندیدای جایزه اسکار شد.آخرین کار وی در مقام کارگردان فیلم رویابین ها بوده است.

پیر پائولو پاسولینی



تولد: ۵مارس ۱۹۲۲بولونيا ، ایتالیا
مرگ: ۲ نوامبر ۱۹۷۵اوستیا، نزدیکی رم

پیر پائولو پاسولینی (۵ مارس ۱۹۲۲- ۲ نوامبر ۱۹۷۵) شاعر، کارگردان، نویسندهٔ معاصر ایتالیایی است. وی از برجسته‌ترین هنرمندان و روشنفکران ایتالیا در قرن بیستم است.
پاسولينی در ۱۹۲۲ در بولونيا به دنيا آمد. او از فيلمسازان نسل دوم سينمای بعد از جنگ ايتاليا است که علاوه بر فيلم‌سازی، در نوشتن رمان، شعر و نقدهای سينمایی و فرهنگی نيز دست داشته است.
سينمای پاسولينی آميزه‌ای از شعر، استعاره، اسطوره‌شناسی، روان‌شناسی و ديالکتيک مارکسيستی است.
وی فعاليت اش را در سينما با نوشتن فيلمنامه شب های کابيريا برای فدریکو فلینی آغاز کرد.
فيلم انجیل به روایت متی او هنوز زيباترين و غير متعارف ترين روايتی است که تا کنون از زندگی عيسی مسيح در سينما ارائه شده است. تمام فيلم با بازيگران غير حرفه ای و در لوکيشن های بديع و خيره کننده فلسطين فيلمبرداری شده است.
بسياری از فيلم های پاسولينی، اقتباس های مدرن از آثار کلاسيک ادبی جهان اند که با تاويل ويژه او ارائه شده اند، آثاری چون اديپ شهريار، مده آ، دکامرون، افسانه های کانتربری و هزار و يکشب.
آخرين فيلم پاسولينی قبل از مرگ، فيلمی است با نام سالو یا ۱۲۰ روز در سودوم که پاسولينی فيلمنامه آن را با کمک رولان بارت بر اساس داستان غريب و پورنوگرافيک مارکی دوساد نوشته است و بيانيه ای است عليه فساد اخلاقی فاشيسم ايتاليا.
پاسولينی نه تنها يک فيلمساز برجسته، بلکه شاعری بزرگ و نظريه پرداز معتبر سينما نيز بود. مقاله سينمای شعر که او در ژوئن ۱۹۶۵ در نخستين فستيوال فيلم پزارو قرائت کرد و در اکتبر ۱۹۶۵ در نشريه کايه دو سينما منتشر شد، يکی از مهم ترين مقاله هائی است که در باره ماهيت شعرگونه سينما و زيبائی شناسی آن نوشته شده و از اعتبار آکادميک و تحليلی بسياری برخوردار است.
پاسولينی در ۱۹۷۵ در اوستيا در نزديکی رم، به دست جوانی به قتل رسيد که مدعی شد پاسولينی قصد تجاوز به او را داشته است. اما بسياری معتقدند که قتل او مشکوک و به دليل انگيزه‌های سياسی بوده است.
فیلم‌شناسی
· آکاتونه، (به ایتالیایی: Accattone)، ایتالیا، ۱۹۶۱.
· ماما روما، (به ایتالیایی: Mamma Roma)، ایتالیا، ۱۹۶۲.
· پنیر بی‌نمک، (به ایتالیایی: La ricotta)، فرانسه و ایتالیا، ۱۹۶۲.
· خشم، (به ایتالیایی: La Rabbia)، ایتالیا، ۱۹۶۳.
· مجالس عشق، (به ایتالیایی: Comizi d'amore)، ایتالیا، ۱۹۶۳.
· مکان‌یابی در فلسطین، (به ایتالیایی: Sopralluoghi in Palestina)، ایتالیا، ۱۹۶۳.
· انجیل به روایت متی، (به ایتالیایی: Il Vangelo secondo Matteo)، ایتالیا و فرانسه، ۱۹۶۴.
· پرنده‌های بزرگ و پرنده‌های کوچک، (به ایتالیایی: Uccellacci e uccellini)، ایتالیا، ۱۹۶۵.
· تماشای زمین از کره ماه، (به ایتالیایی: La Terra vista dalla Luna)، فرانسه و ایتالیا، ۱۹۶۶.
· ابرها چیستند؟، (به ایتالیایی: ?Che cosa sono le nuvole)، ایتالیا، ۱۹۶۷.
· ادیپ شاه، (به ایتالیایی: Edipo re)، ایتالیا و مراکش، ۱۹۶۷.
· تئورما، (به ایتالیایی: Teorema)، ایتالیا، ۱۹۶۸.
· داستان گل کاغذی، (به ایتالیایی: La sequenza del fiore di carta)، ایتالیا و فرانسه، ۱۹۶۸.
· یادداشت‌های سفر برای فیلمی دربارهٔ هند (فیلم مستند برای تلویزیون ایتالیا)، (به ایتالیایی: Appunti per un film sull'India).
· خوک‌دانی، (به ایتالیایی: Porcile)، فرانسه و ایتالیا، ۱۹۶۹.
· یادداشت‌هایی برای یک اورستی آفریقایی، (به ایتالیایی: Appunti per un'Orestiade Africana)، ایتالیا، ۱۹۶۹.
· مده‌آ، (به ایتالیایی: Medea)، ایتالیا و فرانسه،‌ ۱۹۶۹.
· دکامرون،(به ایتالیایی: Il Decameron)، ایتالیا و فرانسه،‌۱۹۷۰.
· یادداشت‌هایی برای داستانی دربارهٔ رفتگرها، (به ایتالیایی: Appunti per un romanzo dell'immondizia)، ایتالیا، ۱۹۷۰.
· حکایت‌های کانت‌بوری، ایتالیا و فرانسه، ۱۹۷۱.
· فیلم مستند کوتاه، (به ایتالیایی:I Racconti di Canterbury)، ۱۹۷۲.
· دوازده دسامبر، (به ایتالیایی: 12Dicembre)، ایتالیا، ۱۹۷۲.
· داستان‌های عشقی هزار و یک شب، (به ایتالیایی: Il fiore delle Mille e una Notte)، ایتالیا و فرانسه، ۱۹۷۳.
· دیوارهای صنعا، (به ایتالیایی: Le mura di Sana'a)، ایتالیا، ۱۹۷۳.
· سالو یا ۱۲۰ سودوم، (به ایتالیایی: Salò o le 120 giornate di Sodoma)، ایتالیا و فرانسه، ۱۹۷۵.

جوزپه تورناتوره



جوزپه تورناتوره (به ایتالیایی: Giuseppe Tornatore) (۲۷ مه ۱۹۵۶ - ) کارگردان سرشناس ایتالیایی، زاده سیسیل می‌باشد.
آغاز شهرت تورناتوره، با فیلم سینما پارادیزو بود که توانست جایزه اسکار بهترین فیلم غیر انگلیسی‌زبان را بدست آورد. از فیلم‌های بعدی وی که توانست نظر مثبت منتقدان را جلب کند، می‌توان یک تشریفات ساده، افسانه ۱۹۰۰ و مالنا را نام برد.
فیلم‌شناسی
· ۲۰۰۶ - زن ناشناس (به ایتالیایی: La Sconosciuta)
· ۲۰۰۰ - مالنا (به ایتالیایی: Malèna)
· ۱۹۹۸ - افسانه ۱۹۰۰ یا افسانه پیانیست روی اقیانوس (به ایتالیایی: Leggenda del pianista sull'oceano)
· ۱۹۹۵ - ستاره‌ساز (به ایتالیایی: Uomo delle stelle)
· ۱۹۹۴ - یک تشریفات ساده (به ایتالیایی: Una Pura formalità)
· ۱۹۹۱ - مخصوصاً یکشنبه (به ایتالیایی: Domenica specialmente)
· ۱۹۹۰ - همه خوبند (به ایتالیایی: Stanno tutti bene)
· ۱۹۸۸ - سینما پارادیزو (به ایتالیایی: Nuovo cinema Paradiso)
· ۱۹۸۶ - پروفسور (به ایتالیایی: Camorrista)