۱۳۸۷ فروردین ۲۹, پنجشنبه

وودی آلن: من فيلمساز تنبلی هستم!

وودی آلن، فيلمساز معروف به هنگام معرفی فيلم جديد خود، «رؤيای کاساندا» در سی و دومين دوره جشنواره بين المللی فيلم تورنتو که از ۶ تا ۱۵ سپتامبر برگزار می شود؛ اعتراف کرد که فيلمساز «تنبلی» است و تماشای يک مسابقه بسکتبال را به خلق يک اثر کامل و عالی ترجيح می دهد! وودی آلن در نشست مطبوعاتی فيلم خود جدی و خونسرد اعلام کرد: «من تنبل ام. صحنه های فيلم هايم را فيلمبرداری می کنم و خسته به خانه می روم. صبح بر سر فيلمبرداری برمی گردم و صحنه را آماده می کنم. بازيگران از راه می رسند و بازی می کنند. وقتی صحنه خوب از کار درآمد دليلی نمی بينم که کار بيشتری روی آن انجام دهم.»
اين سينماگر محبوب روشنفکران ادامه داد: «من نمی گويم که اين عادت خوبی است؛ فقط می خواهم بگويم که حوصله ندارم مثل بقيه کار کنم. ديگران خيلی بيشتر از من وسواسی هستند. آن ها صحنه ای را از يک زاويه و بعد از زاويه ای ديگرفيلمبرداری می کنند. سپس دوربين را بر شانه می گذارند و يک نمای درشت می گيرند و بعد نمای بسيار درشت ديگر! آن ها تمام يک روز و يا حتی دو روز را برای کاری که می توان در عرض دو ساعت انجام داد؛ صرف می کنند.»
وودی آلن ۷۱ ساله در جشنواره فيلم تورنتو فيلم جديد خود با نام «رؤيای کاساندا» را به نمايش گذاشت و معرفی کرد.
در اين فيلم، کالين فارل و اوان مک گرگور، دو بازيگر جوان ايرلندی و اسکاتلندی، در نقش دو برادر بريتانيايی بازی می کنند که حاضرند مردی را برای خدمت به عموی پولدارو متمول خود بکشند. نه برادر اولی که به خاطر بدهی های خود نااميد است و نه برادر دومی که می خواهد تجمل طلبی های يک دختر زيبا را برآورده کند؛ يک لحظه هم تصور نمی کنند که اين قتل چه تأثيراتی بر زندگی آن ها خواهد گذاشت.
از زمان ساخت فيلم «پول رو بردار و در رو» در سال ۱۹۶۹ که شهرت جهانی برای آلن به ارمغان آورد؛ وی به طور نسبی هر سال يک فيلم ساخته است که در اين ميان از آثار ماندگاری چون «آنی هال» (۱۹۷۷)، «منهتن» (۱۹۷۹) و «زليک» (۱۹۸۳) می توان ياد کرد. اما به نظر برخی منتقدان، در ميان کارهای وودی آلن فيلم هايی نيز وجود دارند که کم ارزش تر هستند. از نظر آن ها آخرين فيلم او نيز از زمره اين گونه فيلم ها است.
کالين فارل که در فيلم «ميامی وايس» نيز بازی کرده بود در نشست مطبوعاتی فيلم با شوخی در باره «رؤيای کاساندا» گفت: «احتمالأ ما صحنه های کمتری را نسبت به ميامی وايس در يک سکانس تکرار کرديم.» وودی آلن اين گفته را پذيرفت و گفت: «من يک کمال گرا نيستم.»
او در پاسخ به پرسشی در باره حرفه خود در سينما ادامه داد: «من کار سينما را به دلايل خيلی سطحی انجام می دهم. برای آشنايی با زنان و جلوگيری از بيگاری کشيدن... برای من کار سينما به منظور مقاصدی والا نيست. بر همين دلايلی که گفتم استوار است... من به اين باور رسيدم که زندگی ام از همه چيز مهم تر است؛ خانواده ام، فرزندانم، کلارينت (وودی آلن نوازنده زبردست کلارينت نيز هست)، مسابقات بسکتبال و بيس بال و همه اين چيزهای سطحی، از ساختن يک فيلم عالی و کامل، مهم تر هستند.»
اين فيلمساز نيويورکی همچنان ساختن فيلم در هاليوود را رد می کند و ترجيح می دهد فيلم های کم خرج ۱۵ ميليون دلاری بسازد تا اين که در برابر استوديوهای بزرگ فيلمسازی هاليوود برای بيشتر کردن بودجه فيلم سر خم کند.
وودی آلن که پس از سال ها فيلمسازی در نيويورک، سه فيلم آخر خود را در لندن ساخته است؛ توضيح می دهد که: «هميشه اين را گفته ام – و مردم فکر می کنند شوخی می کنم – که تنها چيزی که مرا از شأن و مقام دور می کند؛ خودم هستم. وقتی کار خود را خوب انجام ندهم ديگر پوزشی ندارد! من نمی توانم ديگران را متهم کنم.»
وودی آلن در توضيح اين که چرا در لندن و با تهيه کنندگان خودش فيلم می سازد گفت: «در سال های اخير استوديوهای فيلمسازی در آمريکا شروع کردند به گفتن اين که: گوش بده! ما نمی خواهيم فقط سرمايه گذار باشيم و يک کيف پر از پول در قبال يک فيلم به تو بدهيم. ما می خواهيم بدانيم فيلم در باره چيست و چه کسی در آن بازی خواهد کرد.»
وودی آلن ترجيح می دهد با کسانی کار کند که دانستن داستان فيلم و نام بازيگران آن برايشان مطرح نباشد.
رادیو فردا

پرفروش ترين فيلم های سال ‏۲۰۰۷

با به پايان رسیدن سال ۲۰۰۷، پرفروش ترين فيلم های جهان در سال گذشته مشخص شد.
فهرست پرفروش ترین های سال نشان می دهد که فيلم های دنباله دار که قسمت های قبلی آنها جزو پرفروش های سال های قبل بودند، کماکان بر گيشه های سينماهای دنيا سلطنت می کنند؛ فيلم هايی چون دزدان دريایی کارائيب، هری پاتر، مرد عنکبوتی و شرک در صدر پرفروش ترين های امسال قرار گرفته اند.
به اين ترتيب، تمايل هاليوود برای به کار بردن فرمول های از پيش موفق و تکرار دنباله های فيلم های پرفروش قبلی، به يک اصل مسلم تبديل شده است.
به گزارش سايت باکس آفيس که به آخرين اخبار و ارقام فروش فيلم ها در جهان اختصاص دارد، فيلم دزدان دريایی کارائيب:انتهای دنيا با فروش ۹۶۰ ميليون و ۲۰۰ هزار دلار در سراسر دنيا لقب پرفروش ترين فيلم سال ۲۰۰۷ را از آن خود کرده است.
اين فيلم که در داخل آمريکا به فروش ۳۰۹ ميليون دلاری رسيده، سومين قسمت از مجموعه دزدان دریایی کارائيب است که هر دو قسمت قبلی هم جزو پرفروش ترين های سال های قبل بوده اند. اين فيلم تخيلی- ماجرايی که با حال و هوای قصه های اساطيری ساخته شده، هرچند توجه مخاطبان را به شدت به خود جلب کرده، اما غالبا از سوی منتقدان جدی چندان مورد توجه واقع نشده است، همچنان که باقی فيلم های جدول پرفروش های جهان، اقبال چندانی از نظر هنری نداشته اند.فيلم دوم جدول پرفروش ها هری پاتر و حلقه ققنوس است؛ قسمت پنجم مجموعه پرفروش هری پاتر بر اساس رمان های رکوردشکن جی. کی. رولينگ - که برای خريد آخرين قسمت های آن، صف های طويل شبانه روزی در جلو کتابفروشی های بسياری از کشورها تشکيل شد- از کمپانی برادران وارنر با فروش ۹۲۴ ميليون و ۲۰۰ هزار دلار در جهان و ۲۸۸ ميليون و پانصد هزار در آمريکا، رتبه دومين فيلم پرفروش سال را به خود اختصاص داده است.
قسمت سوم مرد عنکبوتی هم همانند قسمت های قبلی کماکان در رده های بالای پرفروش هاست؛ اين فيلم بر اساس کتاب مصور معروفی درباره مردی که قدرت خارق العاده ای دارد و اين بار با موجود شری از جنس خود به مبارزه می پردازد، ساخته شده است.
اين فيلم با فروشی معادل ۸۹۰ ميليون و ۴۰۰ هزار دلار در جهان و ۳۳۶ ميليون و پانصد هزار دلار در آمريکا که نشان می دهد اين فيلم در آمريکا از هری پاتر هم محبوب تر بوده است، اما در جهان اقبال آن فيلم را کسب نکرده که اين نکته شايد از اين امر نشات می گيرد که کتاب مصور مرد عنکبوتی در داخل آمريکا از شهرت بسزايی برخوردار است.
قسمت سوم شرک هم با فروش ۷۷۳ ميليون و ۳۰۰ هزار دلار در جهان، عنوان پرفروش ترين انيميشن سال و چهارمين فيلم پرفروش جهان را به خود اختصاص داده است.
انيميشن شرک هم با فروش ۳۲۱ ميليونی در داخل آمريکا نشان می دهد که از فيلم دوم جدول پرفروش ترين های جهانی يعنی هری پاتر، در داخل آمريکا فروش بيشتری داشته است.
فيلم ترنسفورمرز درباره نبرد افسانه ای روبات ها، اولين فيلمی است که بدون قسمت های حساب پس داده قبلی ساخته شده و توانسته است که در فهرست پرفروش ترين های امسال، پس از چهار فيلم دنباله دار قبلی قرار بگيرد.
اين فيلم ۶۹۰ ميليون و ۷۰۰ هزار دلار در جهان و ۳۱۱ ميليون و ۶۰۰ هزار دلار در آمريکا فروش داشته است.
کارتون بامزه و ديدنی فيلم سيمپسون ها هم که پس ازموفقيت سريال کارتونی اش طی ۲۰ سال گذشته ساخته شد، همان گونه که انتظار می رفت در سراسر جهان مورد استقبال قرار گرفت.
فروش اين فيلم انيميشن، ۴۹۰ ميليون و ۴۰۰ هزار دلار در جهان و ۱۸۰ ميليون و ۶۰۰ هزار دلار در آمريکا بوده است که فروش بسیار خوبی برای یک انیمیشن نسبتا کم خرج محسوب می شود.
فيلم ۳۰۰ با فروش ۴۵۴ ميليون و ۱۰۰ هزار، کارتون راتاتوی با ۴۰۳ ميليون و ۶۰۰ هزار، قسمت چهارم جان سخت با ۳۶۴ ميليون و ۲۰۰ هزار و اولتيماتوم برن با ۳۱۳ ميليون و ۶۰۰ هزار دلار در جهان، به ترتيب مقام های ششم تا دهم جدول پرفروش ترين فيلم های سال را به خود اختصاص داده اند.
در رده دهم تا بيستم جدول پرفروش ترين فيلم های سال، نام فيلم هايی چون دسته سيزده نفره اوشن، تعطيلات آقای بين و ساعت شلوغی ۳ ديده می شود.
رادیو فردا

درگذشت اولی جانستون؛ خالق «لحظات پر احساس» انيميشن های ديزنی


اولی جانستون، مرد «لحظات پر احساس» انيميشن های کمپانی ديزنی در سن ۹۵ سالگی در حالی که از ضعف پيری رنج می برد، در واشينگتن درگذشت.
از بامبی (۱۹۳۷) تا روباه و سگ شکاری (۱۹۸۱)، جانستون با جادوی طرح های خود در بسياری از فيلم های ديزنی، شخصيت های ماندگاری را خلق کرد.
اولی جانستون، به بامبی جان بخشيد، موگلی و بالو دو شخصيت کارتون کتاب جنگل را آفريد و شخصيت های زيبای سفيد برفی و هفت کوتوله ، پيتر پان و... را به روی کاغذ و پرده سينما آورد.
درگذشت اين افسانه انيميشن، فصل تاريخی مهمی از کارتون های ديزنی را ورق زد.
اولی جانستون، آخرين بازمانده از گروه ۹ پيرمرد والت ديزنی بود که از ۹ هنرمند طراح تشکيل می شد که با والت ديزنی موفق ترين و پرطرفدارترين فيلم های انيميشن را خلق کردند و ديزنی به اين ۹ هنرمند اصلی خود اين لقب را داد.
از ۱۹۳۰ با کمپانی ديزنی
جانستون که متولد اکتبر ۱۹۱۲ در پائولو آلتو در ايالت کاليفرنيا بود، در ميانه دهه ۳۰ ميلادی کار خود را با کمپانی ديزنی آغاز کرد. دوره آزمايشی کار او در ديزنی يک هفته بيشتر طول نکشيد و بلافاصله استخدام شد.
ابتدا با انيميشن های کوتاه، از جمله انيميشن هايی در باره ميکی ماوس کار خود را شروع کرد. باغ ميکی ، نخستين کارتونی بود که در اين دوران کار کرد.
نخستين انيميشن بلندی که کار کرد، سفيد برفی و هفت کوتوله نام داشت. در واقع اين فيلم نخستين انيميشن بلند کمپانی والت ديزنی نيز محسوب می شد که در سال ۱۹۳۷ به روی پرده سينما رفت.
در کارنامه طولانی و پربار هنری اولی جانستون، کارتون های معروف ديگری چون پينو کيو (۱۹۴۰)، سيندرلا (۱۹۵۰)، آليس در سرزمين عجايب (۱۹۵۱)، زيبای خفته (۱۹۵۹)، ۱۰۱ سگ خالدار (۱۹۶۱)، گربه های اشرافی (۱۹۷۰) و رابين هوود (۱۹۷۳) نيز ديده می شوند.
يکی از آخرين آثار او خلق شخصيت روفوس ، گربه کارتون برنارد و بيانکا (۱۹۷۷) بود. او روفوس را بر اساس کاريکاتوری از خودش خلق کرد.
اولی جانستون تقريبا هميشه با دوست نزديک و صميمی خود فرانک تامس، يکی ديگر از طراحان اصلی والت ديزنی و جزو گروه ۹ پيرمرد ، کار می کرد.
قدمت دوستی اين دو به سال ۱۹۳۱ می رسد؛ جانستون و تامس با هم برای روزنامه مدرسه طراحی می کردند و با هم نيز دوره انستيتو طراحی را در لس آنجلس گذراندند و تا مرگ تامس در سال ۲۰۰۴ اين دوستی ادامه يافت.
اين دو در کمپانی ديزنی به گروه دو نفره «فرانک و اولی» معروف بودند. فرانک و اولی در کارتون کتاب جنگل(۱۹۶۷) که در ايران آن را به نام پسر جنگلمی شناسند؛ همراه با ۲۵۰ طراح ديگر، در طول سه سال ۳۲۰ هزار طرح کشيدند.
خبره در لحظات پراحساس
جانستون و تامس يک بار در مورد کار خود گفته بودند: «روابط ميان شخصيت های فيلم بايد آرام و بنيادی از طريق موضوع، حالات و احساسات بنا نهاده شود.»
اولی جانستون به عنوان خبره در خلق لحظات پراحساس معروف بود.
گلن کين، انيماتور کارتون زيبا و ولگرد به لس آنجلس تايمز می گويد: «در صحنه هايی که اولی خلق کرده احساسات از طريق تغييرات ظريف در چشم ها، دهان و دستان پرسوناژها منتقل می شوند.»
کين ادامه می دهد: «اولی با شخصيت هايی که می ساخت آميخته بود. طراحی او پيش زمينه ای روشنفکرانه نداشت بلکه از درون خود وی تراوش می کرد.»
جانستون نويسنده
زمانی که جانستون و تامس کار خود را در ديزنی به پايان رسانده و بازنشسته شدند، به همکاری خود ادامه دادند که ثمره آن انتشار چند کتاب در زمينه انيميشن بود.
در سال ۱۹۸۱ کتاب توهم زندگی: انيميشن ديزنی از اين دو منتشر شد که آن را کتابی مرجع در باره تکنيک فيلم های انيميشن کلاسيک می دانند.
در ادامه نيز کتاب هايی را در باره چند فيلم کمپانی ديزنی نوشتند. از جمله بامبی ديزنی: داستان و فيلم و کتاب بدجنسان ديزنی .
در سال ۱۹۸۰ جانستون و تامس جايزه يک عمر فعاليت هنری را از اتحاديه بين المللی انيميشن سازان دريافت کردند.
اين دو در جشن بزرگ صد سالگی والت ديسنی در سال ۲۰۰۱ نيز شرکت داشتند و در سال ۲۰۰۵، يک سال پس از درگذشت تامس در سن ۹۲ سالگی، جرج بوش، رييس جمهوری ايالات متحده نشان ملی هنر را به اولی جانستون اهدا کرد.
اولی جانستون در طول فعاليت هنری خود در هشت انيميشن کوتاه و ۲۱ انيميشن بلند کار کرده است.
رادیو فردا

۱۳۸۷ فروردین ۲۲, پنجشنبه

۱۳۸۷ فروردین ۲۱, چهارشنبه

خبرچین، فيلم جديد استيون سودربرگ با بازی مت ديمن



استيون سودربرگ، فيلمساز معروف آمريکايی بازيگران فيلم جديد خود «خبر چين»، (The Informant) را مشخص کرد.
به نوشته هاليوود ريپورتر، جوئل مک هيل، بازيگر سريال های تلويزيونی و اسکات باکولا، بازيگر فيلم زيبای آمريکايی در کنار مت ديمن که در نقش اصلی اين فيلم ايفای نقش خواهد کرد؛ جلوی دوربين خواهند رفت.
فيلم جديد سودربرگ بر اساس رمانی به همين نام نوشته کورت آيشنوالد، نويسنده و روزنامه نگار تايمز که در سال ۲۰۰۰ نوشته است؛ ساخته می شود.
اسکات زد. بارنز، نويسنده فيلمنامه التيماتوم بورن ( برنده سه اسکارسال) فيلمنامه اقتباسی خبرچين را نوشته است.
جوئل مک هيل و اسکات باکولا در نقش دو مامور اف. بی. آی ظاهر خواهند شد که به مارک وايتاکر (مت ديمن) کمک می کنند.
مت ديمون در اين فيلم نقش مامور اف. بی. آی را بازی می کند که دو سال به شکل مخفی در شرکت توليد مواد غذايی آرچر دانيلز ميدلند (ADM) کار می کند تا ميليون ها دلار اختلاس اين شرکت را کشف کند.داستان اين فيلم واقعی است و در سال ۱۹۹۶ شرکت ADM گناهکار شناخته شد و مجبور به پرداخت صد ميليون دلار گرديد.
ديگر بازيگران اين فيلم، مايک اومالی، آندرو دلی، آدام پل، ملانی لينسکی، تام ويلسون، ريک اورتون و تام پاپا هستند.
استيون سودربرگ فيلمبرداری اين فيلم را همين ماه آغاز خواهد کرد.
سودربرگ که با فيلم های ۱۶ ميليمتری آغاز کرد در سال ۱۹۸۹ نخستين فيلم خود سکس، دروغ و ويدئو را به جشنواره کن ارائه کرد و در همان سال موفق به دريافت نخل طلای جشنواره شد.
در سال ۲۰۰۰ با فيلم ترافيک اسکار بهترين کارگردانی را گرفت.
استيون سودربرگ که دغدغه های روشنفکرانه خود را با ساختن فيلم هايی چون کافکا(۱۹۹۱) و سولاريس (۲۰۰۲)؛ بازسازی فيلم علمی - تخيلی سولاريس ساخته آندره تارکوفسکی، نشان داد؛ با به کارگيری هنرپيشگان معروفی چون جرج کلونی، برد پيت و جوليا رابرتز در فيلم هايی چون Full (Frontal (۲۰۰۲ و سه فيلم يازده يار اوشن (۲۰۰۱)، دوازده يار اوشن (۲۰۰۴) و سيزده يار اوشن (۲۰۰۷) به موفقيت های تجاری نيز دست يافت.
خبر چين بيستمين فيلم سودربرگ و چهارمين همکاری مشترک با مت ديمن، يکی از گران ترين بازيگران کنونی هاليوود، پس از «اوشن» ها خواهد بود.
مت ديمن هم اکنون در حال بازی در فيلم محدوده سبز، ساخته پل گرينگراس است.

«نه» با شرکت ستارگان هاليوود کلید می خورد


راب مارشال، فيلمساز ۴۷ ساله آمريکايی، برای فيلم جديد موزيکال خود با نام «ناين» یا «نه» گروهی از معروف ترين ستارگان سينما را گرد آورده است.
مارشال که کارگردان رقص نيز هست و بيشتر در اين عرصه فعاليت هنری دارد در سال ۲۰۰۳ با نخستين فيلم سينمايی خود، شيکاگو شهرت جهانی يافت و فيلمش شش اسکار دريافت کرد.
«ناين» کمدی – موزيکال جديد مارشال برداشتی از فيلم هشت و نيم فدريکو فلينی، فيلمساز نامی ايتاليايی است که در سال ۱۹۶۳ با بازی مارچلو ماسترويانی، کلوديا کارديناله و انوک اِمه آن را ساخت.
نيکول کيدمن، بازيگر استراليايی و برنده اسکار در سال ۲۰۰۳ به خاطر بازی در فيلم «ساعت ها»؛ و جودی دنچ بريتانيايی که از سال ۱۹۹۷ تا کنون شش بار نامزد دريافت اسکار بوده و يک بار نيز به خاطر بازی در «شکسپير عاشق» در سال ۱۹۹۸آن را به دست آورده است؛ در حال مذاکره برای پيوستن به ديگر بازيگران مشهور اين فيلم هستند.
خاوير باردم اسپانيايی بازيگر فيلم «جایی برای پيرمردها نیست» و ماريون کوتيار فرانسوی بازيگر «زندگی به رنگ گل سرخ» دو برنده امسال اسکار؛ در کنار پنه لوپه کروز، بازيگر نامی اسپانيايی و سوفيا لورن، اسطوره سينمای ايتاليا و جهان؛ ستارگان بين المللی اين کمدی – موزيکال هستند.
«ناين» حکايت فيلمسازی به نام گيدو کونتينی با بازی خاوير باردم است که با بحرانی شخصی و هنری مواجه می شود و بايد زندگی احساسی خود را با زنان پيرامون اش؛ همسر، معشوقه، مدير برنامه ها، مادرش و غيره، روشن کند.
«هاليوود ريپورتر»در گزارش خود اعلام کرد که به نظر می رسد مذاکرات با نيکول کيدمن و جودی دنچ خوب پيش می رود.
«ناين» حکايت فيلمسازی به نام گيدو کونتينی با بازی خاوير باردم است که با بحرانی شخصی و هنری مواجه می شود و بايد زندگی احساسی خود را با زنان پيرامون اش؛ همسر، معشوقه، مدير برنامه ها، مادرش و غيره، روشن کند.
فيلمبرداری اين فيلم قرار بود ماه گذشته (مارس) آغاز شود.
قرار بود آنتونی مينگلا، فيلمساز و فيلمنامه نويس بريتانيايی که ۱۸ مارس گذشته ناباورانه درگذشت، روی فيلمنامه ناين کار کند اما به دليل اعتصاب فيلمنامه نويسان آمريکا نتوانست آن را به انجام رساند در نتيجه فيلمبرداری آن به ماه سپتامبر موکول شد
پيش از اين قرار بود نقش نيکول کيدمن در اين فيلم را کاترين زتا جونز که در شيکاگو نيز با راب مارشال همکاری داشته، بازی کند اما از آن جا که کيدمن با بازی در فيلم مولن روژ در سال ۲۰۰۱ تجربه رقص و آواز را کسب کرده است، تهيه کنندگان «ناين» او را ترجيح دادند.
جودی دنچ نيز تجربه غنی ای بر صحنه تئاتر دارد.
او نيز در سال ۱۹۶۸ با بازی در موزيکال تئاتری کابارت و در سال ۱۹۹۵ با ايفای نقش در کمدی – موزيکال A Little Night Music که جايزه «لارنس اوليويه» را برای او به ارمغان آورد، تجربه بازی در موزيکال ها را دارد.

۱۳۸۷ فروردین ۱۸, یکشنبه

اورسن ولز


نام اصلی: جرج اورسن ولز
تولد: ۶ مه، ۱۹۱۵کنوشا، ویسکانسین، آمریکا
مرگ: ۱۰ اکتبر، ۱۹۸۵لس‌آنجلس، کالیفرنیا، آمریکا
سال‌های فعالیت: ۱۹۳۴-۱۹۸۵
همسر(ها): ویرجینیا نیکسلون (۱۹۳۴-۱۹۴۰)ریتا هیورث (۱۹۴۳-۱۹۴۸)پائولا موری (۱۹۵۵-۱۹۸۵)

جوایز
جوایز اسکار
بهترین فیلمنامهٔ اقتباسی۱۹۴۱ همشهری کین۱۹۷۱جایزهٔ یک عمر فعالیت
جوایز آفی
۱۹۷۵ جایزه یک عمر فعالیت
جوایز دیگر
بهترین آلبوم روایتی۱۹۷۱ اسناد آمریکایی۱۹۷۹ همشهری کین۱۹۸۲ ذهن داناوُن
جرج اورسن وِلْز (به انگلیسی: Orson Welles) ‏ (۶ مه ۱۹۱۵ - ۱۰ اکتبر ۱۹۸۵) کارگردان، فیلم‌نامه‌نویس، هنرپیشه و تهیه‌کنندهٔ فیلم، تئاتر، رادیو و تلویزیون بود. او اولین بار با اجرای رادیویی جنگ دنیاها اثر هربرت جرج ولز در ۳۰ اکتبر ۱۹۳۸ بود که به شهرت رسید. آنهم به این دلیل که عده‌ای از شنوندگان به تصور اینکه با یک خبر واقعی (از حملهٔ بیگانگان فضایی از مریخ) مواجه شده‌اند، وحشت کرده بودند.

در اواسط دههٔ ۱۹۳۰ دواقتباس تئاتری او به نام‌های وودو مکبث و روایت نمادگرایانهٔ جولیوس سزار در نیویورک شهرت یافتند. وی در سال ۱۹۴۱ کارگردانی، تهیه‌کنندگی و بازیگری در فیلم همشهری کین را به عهده گرفت و ضمناً به عنوان نویسنده نیز در آن همکاری داشت. همشهری کین غالباً در میان نظرسنجی‌های منتقدان فیلم به عنوان عظیم‌ترین فیلم تاریخ سینما شناخته می‌شود


بقیهٔ دوران کاری او به دلایل گوناگونی مانند کمبود بودجه، دخالت بی‌جای استودیوها، چه در اروپا و چه در بازگشت کوتاه مدت او به هالیوود زیاد با موفقیت روبرو نبود. با همهٔ این مشکلات اتلو برندهٔ نخل طلایی جشنوارهٔ کن ۱۹۵۷ گردید و نشانی از شر نیز به جایزهٔ برتر جشنوارهٔ جهانی بروکسل نائل آمد. از دید خود ولز دو فیلم محاکمه و ناقوس‌های نیمه شب بهترین فیلم‌هایش بودند. اگرچه ولز توسط استودیوهای بزرگ به حاشیه رانده می‌شد، اما شخصیت جاودانه‌اش از او یک بازیگر پول‌ساز ساخته بود.
در سال‌های واپسین زندگی، ولز در حالیکه فقط بوسیلهٔ بازیگری، تبلیغات و صداگذاری امرار معاش می‌کرد با یک استودیوی هالیوودی به علت سرمایه‌گذاری نکردن بر روی پروژه‌های فیلم مستقلش وارد منازعه شد. در سال۱۹۷۵ او سومین نفری بود که پس از جان فورد و جیمز کاگنی، جایزهٔ یک عمر فعالیت را از موسسه فیلم آمریکا (اِی اِف آی) دریافت می‌کرد. منتقدان پس از مرگ وی بطور فزاینده‌ای از او تمجید کرده‌اند. او هم اکنون به عنوان یکی از مهم‌ترین هنرمندان هنرهای دراماتیک قرن بیستم شناخته می‌شود. او در سال ۲۰۰۲ در نظرسنجی موسسه فیلم بریتانیا (بی‌اف‌آی) که در مورد ده کارگردان برتر سینما انجام شده بود عنوان بهترین کارگردان تمام تاریخ را کسب کرد


زندگینامه
سال‌های جوانی و آثار اولیه

اورسن ولز در کودکی
اورسن ولز در کنوشادر ایالت ویسکانسین متولد شد. وی پسر دوم خانواده بود و پدرش «ریچارد هِد ولز» تولیدکنندهٔ چراغ خودرو و مادرش «بئاتریس ایوز» یک پیانیست کنسرت بود. او مشکلاتی در کودکی‌اش داشت. در سال ۱۹۱۹ والدینش از یکدیگر جدا شدند و او به شیکاگو کوچید. در آنجا پدرش تبدیل به یک الکلی شده بود و دیگر کار نمی‌کرد. در ۱۰ مه ۱۹۲۴ مادرش چهار روز بعد از جشن تولد نه سالگی او، به علت بیماری یرقان فوت کرد. ریچارد ولز نیز در پانزده سالگی اورسن دار فانی را وداع گفت. اورسن در آن زمان تازه از مدرسهٔ پسرانهٔ تاد در ووداستاک ایالت ایلینوی دانش‌آموخته شده بود. ولز بعدها در مصاحبه‌هایش اعلام داشت که احساس می‌کند که به پدرش خیانت کرده‌است و او را نادیده گرفته‌است.
پس از مرگ پدر موریس برنشتاین قیم او گردید. در تاریخ مسائلی مطرح است که در مورد درست بودن قیم بودن وی جای سؤال باقی می‌گذارد. برنشتاین در روسیه متولد شده‌بود و در سال ۱۸۹۰ به شیکاگو آمده‌بود و درس خوانده و پزشک موفقی نیز شده‌بود. در طی چندین سال او چندین همسر از جمله خواننده سوپرانوی مشهور شیکاگو، ادیث میسِن اختیار کرده بود. ادیث از همسر قبلی خود جورجیو پولاچو که صاحب کارخانه بود جدا شده بود تا با موریس ازدواج کند. هر چند بعدها آنها از هم جدا شدند و ادیث دوباره با جورجیو ازدواج کرد. در سال ۱۹۳۰ موری در هایلندپارک زندگی می‌کرد و یک همسر و فرزند داشت. وی ادعا می‌کرد در ایالت ایلینوی متولد شده و والدینش نیویورکی بوده‌اند. در مدرسه تاد، ولز تحت تاثیرات مثبت از طرف راجر هیل قرار گرفت. راجر معلمی بود که بعدها مدیر تاد شد


سال‌های رادیو (۱۹۳۶ تا ۱۹۴۰)
در این سال اولین کار رادیویی اورسن ولز به نام «پیشرفت زمان» از شبکه‌ی سی‌بی‌اس پخش شد. یک سال بعد ولز سرپرستی پروژهٔ تئاتر نگرو در نیویورک را بر عهده گرفت. در همین سال‌ها سریال «سایه» و آثار اقتباسی وی از آثار ادبی با نام «اول شخص مفرد» از رادیو پخش شدند. در یک روز قبل از هالووین سال ۱۹۳۸ نمایش رادیویی اورسن ولز از نمایشنامه هاوارد کاچ بر اساس رمان جنگ دنیاها نوشته هربرت جرج ولز باعث وحشت زده شدن مردم زیادی در آمریکا شد. زیرا مردم فکر کرده بودند که با یک خبر زند روبرو هستند و نه یک نمایش رادیویی. خبرهای دیگری هم که در حین اجرای نمایش به عنوان هدیه هالووین خوانده می‌شدند، قطعی بودن خبر را تأئید می‌کردند. اما بی‌شک این اجرای استادانه ولز بود که مردم را به اشتباه انداخته‌بود. ولز همان شب از مردم به علت این هدیه وحشتناک معذرت‌خواهی کرد.
ولز در هالیوود (۱۹۳۹ تا ۱۹۴۸)
اورسن ولز وقتی ۲۵ سال بیشتر نداشت این شانس را پیدا کرد که بتواند اطمینان جورج شافر مدیر کمپانی فیلم‌سازی ار.کی‌.او را به‌دست آورد و نخستین فیلم بلند خود را بسازد. شافر پیشنهادی به ولز داد که عموما به عنوان بزرگ‌ترین پیشنهادی که به یک فیلم‌ساز ناآزموده داده‌شده شناخته می‌شود: «کنترل کامل هنرمندان». و این فیلم همشهری کین بود که در ۱۹۴۴ ساخته شد و چند سال بعد در۱۹۵۸ به‌عنوان یکی از بهترین دوازده فیلم تاریخ سینما شناخته‌شد.


اورسن ولز در همشهری کین
ولز همشهری کین را در سال ۱۹۴۱ با شجاعت و همراه ایده‌های نو برای روایت داستان در هالیوود بازنویسی کرد. این فیلم پر از ابتکارات تازه در تصویر برداری و صدا برداری بود. حتی گریم ولز که به طور متقاعد کننده‌ای سنش را چندین دهه بیشتر نشان می‌داد، انقلابی محسوب می‌شد. ولز در نقش «چارلز فاسترکین» تهیه‌کنندگی و کارگردانی فیلم را نیز به عهده داشت. این کلاسیک برای نه جایزه اسکار نامزد شده‌بود که چهار تا از آنها که به ولز ارتباط داشت عبارتند از: بهترین بازیگر، بهترین کارگردان، بهترین فیلمنامه و بهترین فیلم. اما فیلم تنها برنده یک جایزه اسکار برای بهترین فیلمنامه شد. نکته حائز اهمیت این است که اورسن ولز در هنگام ساخت همشهری کین تنها ۲۵ سال داشته‌است.
فیلم شناسی
به عنوان بازیگر/کارگردان

· قلب‌های پیر - ۱۹۳۴
· خیلی زیاد جانسون - ۱۹۳۸
· همشهری کین - ۱۹۴۱
· امبرسون‌های باشکوه - ۱۹۴۲
· غریبه - ۱۹۴۶
· بانویی از شانگهای - ۱۹۴۸
· مکبث - ۱۹۴۸
· اُتللو - ۱۹۵۲
· آقای آرکادین - ۱۹۵۵
· نشانی از شر -۱۹۵۸
· محاکمه- ۱۹۶۳
· ناقوس‌های نیمه شب -۱۹۶۶
· قصه جاویدان - ۱۹۶۸
· برای تقلید -۱۹۷۵
· طرف دیگر باد - ۱۹۷۵- نیمه تمام
به عنوان بازیگر
· سفر به درون ترس - ۱۹۴۲
· جین ایر - ۱۹۴۴
· پسرها را دنبال کن - ۱۹۴۴
· فردا برای همیشه‌است - ۱۹۴۶
· جدالی در آفتاب -۱۹۴۶
· جادوی سیاه - ۱۹۴۹
· مرد سوم -۱۹۴۹
· رز سیاه - ۱۹۵۰
· دردسر در دره تنگ - ۱۹۵۳
· سه پرونده جنایت ۱۹۵۴
· نهنگ سفید - ۱۹۵۶
· مردی در سایه - ۱۹۵۷
· ریشه‌های آسمان - ۱۹۵۸
· تابستان گرم طولانی -۱۹۵۸
· اجبار - ۱۹۵۹
· ترک در آینه - ۱۹۶۰
· معبری به هنگ کنگ -۱۹۶۱
· داوود و گولیات -۱۹۶۱
· شاه شاهان - ۱۹۶۱ - راوی
· داستان پادشاه -۱۹۶۵
· مردی برای تمام فصول - ۱۹۶۶
· کازینو رویال - ۱۹۶۷
· ستاره جنوبی - ۱۹۶۹
· کچ-۲۲- ۱۹۷۰
· جزیره گنج - ۱۹۷۲
دانستنی‌ها
· آناگرام نام اورسن ولز به انگلیسی به این صورت است:No Slow Reels <------ Orson Welles (به معنی: تلوتلو خوردن آرام) · بازی او در نقش هری لایم در فیلم مرد سوم از سوی مجله پرمیر به عنوان رتبه ۹۳ در میان ۱۰۰ شخصیت برتر سینما انتخاب شده‌است. · بازی او در نقش چارلز فاستر کین در فیلم همشهری کین از سوی مجله پرمیر به عنوان رتبه ۱۲ در میان ۱۰۰ شخصیت برتر سینما انتخاب شده‌است

· ولز یکی از تنها شش بازیگری است که برای اولین حضور خود بر روی پرده نقرهای نامزد دریافت جایزه بهترین بازیگر نقش اول شده‌است. پنج نفر دیگر عبارتند از:آلن آرکین، جیمز دین، پاول مونی، مونتگومری کلیفت و لارنس تیبت
· از سوی انترتینمنت ویکلی به عنوان دومین کارگردان‌برتر تاریخ سینما انتخاب شد
· برای فیلم همشهری کین فقط نامزد جایزه بهترین فیلم‌نامه بود و همراه هرمان منکیویچ این جایزه را از آن خود کرد.
· در اواخر سال ۱۹۸۵ وزن ولز بالغ بر ۳۵۰ پوند شده بود


· قد وی شش فوت و یک اینچ (کمی بیش از ۱۸۵ سانتی‌متر) بوده‌است.
· با یول براینر در یک روز مرده‌است.
· یکبار در یک نشست ۱۸ هات داگ را در رستوران پینک خورد


· سه فرزند از سه همسر خود داشت.
· فرانک سیناترا پدرخوانده یکی از دخترانش بود


· او می‌خواست که از دو شاهکار دنیای ادبیات فیلم بسازد. نهنگ سفید اثر هرمان ملویل و کچ-۲۲اثر جوزف هلر. اما به ایفای نقش مکمل در هر دو فیلم بسنده کرد


· جرج لوکاس برای صداپیشگی دارث ویدر او را در نظر داشت. اما فکر کرد شاید صدای او زیادی مشخص است


جیمز کامرون


زمینه فعالیت: کارگردان
تولد: ۱۶ اوت ۱۹۵۴کانادا
ملیت: کانادایی
جیمز فرانسیس کامرون (زاده ۱۶ اوت ۱۹۵۴) کارگردان آمریکایی اهل کانادا است که بیشتر فیلمهای مهیج و تخیلی می‌سازد و در شهر کوچکی به نام کپوس کیسینگ در حومه انتاریو کانادا، نزدیک آبشار نیاگارا، به دنیا آمد.
او در پانزده سالگی هم‌زمان با تحصیلات متوسطه فیلم یک ادیسه فضایی (استنلی کوبریک) را دید و به سینماعلاقه مند شد. خودش در این باره گفته‌است: «با دیدن این فیلم به فیلمسازی علاقه مند شدم. نمی‌توانستم تصور کنم که کوبریک چگونه این کارها را انجام داده‌است. مایل بودم آنچه را او انجام داده بود فرا بگیرم. چاره‌ای نبود جز اینکه دوربین سوپر هشت پدرم را قرض بگیرم و سعی کنم با سرعت‌های مختلف از اشیای دور و اطرافم فیلمبراداری کنم، و بعد نتیجه را روی پرده ببینم.»

ورود به سینما
در ایام نوجوانی خانواده اش به دهکده ارنج در کالیفرنیای جنوبی نقل مکان کرد، و چندی بعد با خواندن کتابی درباره فیلمنامه نویسی با همکاری یکی از دوستانش یک فیلمنامه ده دقیقه‌ای نوشت، و آن را به طریقه ۳۵ میلی متری فیلمبراداری کرد. کامرون با این فیلم در رشته‌های جلوه‌های ویژه، تمهیدات سینمایی و شیشه شفاف دست به آزمایش و تجربه زد. خودش گفته‌است: «به کتابخانه USC رفتم و هر چه مربوط به تکنولوژی فیلم بود پیدا کردم و خواندم. از صفحات کپی می‌گرفتم و از صفحات دیگر یادداشت برمی داشتم. در تکنولوژی سینما مجانی فارغ التحصیل شدم. در دانشکده ثبت نام نکرده بودم، بلکه تمام اوقات در کتابخانه بودم. معمولاً کوهی از کاغذ و پوشه در کنارم بود تا بیاموزم که جلوه‌های ویژه چگونه انجام می‌شوند.»
کامرون پس از پایان تحصیلات به هالیوود رفت و در دهه هشتاد به عنوان فیلمنامه نویس و کارگردانی فن آور شناخته شد.
کامرون مانند بسیاری از کارگردان‌های آمریکایی فعالیت خود را از کمپانی «نیو ورلد پیکچرز» که متعلق به کارگردان آمریکایی راجر کورمن بود، آغاز کرد. کورمن به دلیل مشکلات فراوان که با صاحبان پر قدرت استودیوها، انجمن تولید کنندگان و انجمن پخش و توزیع فیلم در آمریکا داشت، کمپانی «نیو ورلد پیکچرز» را تأسیس کرده بود و هم به تهیه فیلم‌های تجاری پرفروش می‌پرداخت، و هم امکان تهیه فیلم‌های هنری فیلم سازان اروپایی مثل فرانسو تروفو، فدریکو فلینی و اینگمار برگمن را فراهم کرد.
جنگ فراسوی ستارگان نخستین فیلمی بو که کامرون در آن به عنوان طراح و سازنده صحنه‌ها از خود ابتکار عمل نشان داد، و در به تصویر کشیدن فیلمنامه‌ای که جان سی لز با الهام از فیلم هفت سامورایی نوشه بود قدرت استعداد و خلاقیت خود را به کار گرفت. کهکشان وحشت و فرار از نیویورک(۱۹۸۱) فیلم‌های دیگری هسنتد که کامرون در برنامه ریزی تولید و مسئولیت جلوه‌های ویژه آنها همکاری داشت. در چنین موقعیتی راجر کورمن فرصتی طلایی برای کامرون فراهم کرد تا نخستین فیلم خود را در سال ۱۹۸۱ به نام پیرانا ۲: تخم ریزی کارگردانی کند. قسمت اول این فیلم جان سی لز و جودانته با الهام از آرواره‌ها (فیلمی از استیون اسپیلبرگ) نوشته و ساخته بودند. پیرانا ۲ فیلمی با ساختار سینمایی ضعیف بود و در نمایش عمومی از جهت تجاری با شکست رو به رو شد.
جیمز کامرون پس از شکست پیرانا ۲ گفت: به آدمی شباهت داشتم که زیر آب مانده‌است. می‌دانستم که اگر قرار باشد روزی دوباره پشت دوربین فیلمبرداری قرار بگیرم، بایستی فیلمی برای خود بسازم. بنابراین شروع به نوشتن فیلمنامه کردم. من در جلوه‌های ویژه سابقه مفیدی داشتم. بنابراین طبیعی بو که سراغ فیلمنامه‌ای با موضوعی علمی و خیالی بروم، و چون می‌دانستم قادر نیستم برای تهیه این فیلم بیشتر از سه تا چهار میلیون دلار فراهم کنم داستانی علمی و خیالی نوشتم که ماجرای آن در دوره معاصر می‌گذرد.
فیلم دوم کامرون ترمیناتور یا نابودگر بود که کامرون آن را با بازی آرنولد شوراتزنگر، مایکل بین، [لیندا هامیلتون] و پل وینفیلد ساخت.
برای تولید ترمیناتور ۶ میلیون دلار هزینه شد، و وقتی فیلم در سال ۱۹۸۴ درست به آستانه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا به نمایش در آمد کنایه‌ای بر «طلوع» عصر زمامداری رونالد ریگان قلمداد شد، و از آرنولد شوارتزنگر به عنوان مخوفترین فرانکشتین نیم قرن اخیر سخن گفته شد.
پس از موفقیت غیر منتظره ترمیناتور، که ۸۴ میلیون دلار درآمد داشت، کامرون در نوشتن فیلمنامه رامبو اولین خون- قسمت دوم (۱۹۸۵) همکاری کرد و سپس در سال ۱۹۸۶ فیلم بیگانه‌ها را با بازی سیگورنیویور، کاری هن و مایکل بین ساخت.
فیلم بعدی جیمز کامرون ورطه نام داشت. ورطه در سال ۱۹۸۹ با بازی ادهریس، مری الیزابت و مایکل بین شاخته شد.
نابودگر ۲: روز داوری پر آوازه ترین فیلم کامرون تا آغاز دهه نود میلادی است. او که ترمیناتور را با هزینه‌ای بالغ بر شش میلیون دلار ساخته بود، در حرکتی بلند پروازانه ترمیناتور ۲ را با هزینه‌ای بالغ بر یکصد میلیون دلار ساخت.
دروغ‌های راست فیلم دیگری از جیمز کامرون است که او در سال ۱۹۹۴ با بازی آرنولد شوارتزنگر، جیمی لی کرتیس و تام آرنولد با هزینه‌ای بالغ بر یکصدو بیست میلیون دلار ساخت.
و اما تایتانیک ساخته جیمز کامرون است که با فروش افسانه ایش کامرون را در مقام یکی از ثروتمندترین مردان جهان قرار داد.
پس از اینکه کشتی اقیانوس پیمای تایتانیک در سال ۱۹۱۲، با وزن شصت هزار تن و دویست و هفتاد متر طول، که از بلندترین آسمان خراش‌های آن روزهای نیویورک بلند تر بود، به آب انداخته شد و چند روز بعد با ۲۲۴۳ نفر مسافر و خدمه، بر اثر برخورد با کوه یخ در اقیانوس اطلس زیر آب فرو رفت، و ۱۵۱۳ نفر جان خود را از دست دادند. این حادثه اندوهبار به موضوع جذابی برای سینماگران در آمد تا فیلم‌هایی از این ماجرا عرضه کنند. نجات یافتگان از تایتانیک (۱۹۱۲)، تایتانیک(هربرت سپلین، ۱۹۴۳)، شب به یاد ماندنی(جرج روی هیل، ۱۹۵۷)، شب به یاد ماندنی(روی وارد بیکر، ۱۹۵۸)، تایتانیک(نسخه موزیکال)، مالی براون غرق ناشدنی(چارلز والتر، ۱۹۶۴)و شب یخی(نسخه آلمانی) فیلم‌هایی هستند که پیش از فیلم پر خرج و جاه طلبانه کامرون ساخته و عرضه شدند.
آنچه باعث ساخته شدن این فیلم توسط جیمز کامرون شد، در کلام خود او آشکار است: «دهم آوریل ۱۹۱۲. تکنولوژی آرزوی دو دهه انسان را با نمایش معجزه‌ای با شکوه تحقق می‌بخشد. در آن زمان چه چیز بهتر از به آب انداختن تایتانیک بزرگ‌ترین و باشکوه ترین وسیله نقلیه ساخته شده توسط انسان، می‌توانست نشانه تفوق انسان بر طبیعت باشد، اما فقط چهار روز ونیم بعد رویای انسان فرو می‌ریزد. افسانه این بانوی دریاها، کشتی رویاها، در کابوسی هولناک به پایان می‌رسد، و توان شکست ناپذیر انسان در برابر چشمان وحشت زده دو هزار و پانصد مسافر مغلوب ضعف‌های همیشگی انسان می‌شود، و آن چه باقی میماند تکبر، بی خیالی، آز و آسوده طلبی است که مسبب این فاجعه بود.»
فیلم‌شناسی
· جنگ فراسوی ستارگان (۱۹۸۰، کارگردان هنری)
· تولدت مبارک جینی (۱۹۸۰، کارگردان)
· بلوا (۱۹۸۰، بازیگر)
· کهکشان وحشت (۱۹۸۱، کارگردان واحد دوم و طراح صحنه)
· پیرانا ۲: تخم ریزی (۱۹۸۱، کارگردان)
· نابودگر (۱۹۸۴، کارگردان)
· رمبو
· اولین خون- قسمت دوم (۱۹۸۵، نویسنده فیلم)
· بیگانه‌ها (۱۹۸۶، نویسنده فیلمنامه و کارگردان)
· ورطه (۱۹۸۹، نویسنده فیلمنامه و کارگردان)
· نقطه گسست (۱۹۹۱، تهیه کننده اجرایی)
· نابودگر ۲ : روز داوری (۱۹۹۱، نویسنده فیلمنامه و کارگردان)
· دروغ‌های راست (۱۹۹۴، نویسنده فیلمنامه و کارگردان)
· روزهای عجیب (۱۹۹۵، مشارکت در تهیه و نگارش فیلمنامه)
تایتانیک (۱۹۹۷، نویسنده فیلم و کارگردان).

میکل‌آنجلو آنتونیونی




زمینه فعالیت : کارگردان، فیلم‌نامه نویس
تولد : ۲۹ سپتامبر ۱۹۱۲ / ۷ مهر ۱۲۹۱ایتالیا
مرگ : ۳۰ ژوئیه ۲۰۰۷ / ۸ مرداد ۱۳۸۶ایتالیا
میکل‌آنجلو آنتونیونی ۲۹ سپتامبر ۱۹۱۲ - ۳۰ ژوئیه ۲۰۰۷، فیلم‌نامه نویس و کارگردان ایتالیایی بود.

دیدگاه
بسیاری از فیلمنامه‌های فیلمهای آنتونیونی را یا خود نوشته یا در نوشتن آنها همکاری داشته‌است، که حال و هوای غربت، ملالت، شهوت بی عشق و ناتوانی انسان از ایجاد ارتباط در آنها مشترک است.
او مانند فدریکو فلینی به نئورئالیسم درونی معتقد بود. محتوای فیلم‌های او را اغلب اضطراب‌ها ، تردیدها و نگرانی‌ها ی بشر امروز و عدم توانایی او در برقراری رابطه معنوی با دیگران تشکیل می‌دهد. فیلم‌های وی آکنده از سکوت‌ها، خلاء‌ها و همه واکنش‌های انسان مضطرب و ناامید است.

در ایران
آنتونیونی در ۱۳۵۴ (۱۹۷۵) با حرفه خبرنگار به جشنواره جهانی فیلم تهران آمد و مورد استقبال کم‌نظیر علاقه‌مندان به آثارش در ایران قرار گرفت
فیلم‌شناسی
· مردم پو (۱۹۴۳)
· مردان غبار (۱۹۴۸)
· اولتر لوبلیو (۱۹۴۸)
· خرافات (۱۹۴۹)
· دروغ‌های عشق (۱۹۴۹)
· بومارزو (۱۹۴۹)
· خانه اشباح (۱۹۵۰)
· بند فالوریا (۱۹۵۰)
· داستان عشق (Cronaca di un Amore - (۱۹۵۰
· زنی بدون کاملیا (۱۹۵۳)
· شکست خورده (۱۹۵۳)
· عشق در شهر (۱۹۵۳)
· دوست دختر (۱۹۵۵)
· گریه (۱۹۵۷)
· نشانه رم (۱۹۵۹)
· ماجرا (L'Avventura - (۱۹۶۰
· شب (۱۹۶۱)
· کسوف (۱۹۶۲)
· صحرای سرخ (۱۹۶۴) - Deserto rosso
· سه چهره (۱۹۶۵)
· آگراندیسمان (۱۹۶۶)
· نقطه زابریسکی (۱۹۷۰)
· چونگ کو (۱۹۷۲)
· حرفه: خبرنگار (۱۹۷۵)
· راز اوبروالد (۱۹۸۱)
· شناسایی یک زن (۱۹۸۲)
· آنسوی ابرها (Beyond the Clouds - (۱۹۹۵ اروس (۲۰۰۴)

برناردو برتولوچی


برناردو برتولوچی (1940 پارما -) فیلمساز و کارگردان معاصر ایتالیایی است.
ابتدا با ادبیات در دانشگاه رم کار هنری خود را آغاز کرد و مدتی بعد اولین رمان خود را با نام Premio Viareggio انتشار داد.سپس با ورود به سینما در چند فیلم دستیار کارگردان سرشناس ایتالیایی پیر پائولو پازولینی بود.همچنین وی برای فیلمهای آخرین تانگو در پاریس و آخرین امپراتور کاندیدای جایزه اسکار شد.آخرین کار وی در مقام کارگردان فیلم رویابین ها بوده است.

پیر پائولو پاسولینی



تولد: ۵مارس ۱۹۲۲بولونيا ، ایتالیا
مرگ: ۲ نوامبر ۱۹۷۵اوستیا، نزدیکی رم

پیر پائولو پاسولینی (۵ مارس ۱۹۲۲- ۲ نوامبر ۱۹۷۵) شاعر، کارگردان، نویسندهٔ معاصر ایتالیایی است. وی از برجسته‌ترین هنرمندان و روشنفکران ایتالیا در قرن بیستم است.
پاسولينی در ۱۹۲۲ در بولونيا به دنيا آمد. او از فيلمسازان نسل دوم سينمای بعد از جنگ ايتاليا است که علاوه بر فيلم‌سازی، در نوشتن رمان، شعر و نقدهای سينمایی و فرهنگی نيز دست داشته است.
سينمای پاسولينی آميزه‌ای از شعر، استعاره، اسطوره‌شناسی، روان‌شناسی و ديالکتيک مارکسيستی است.
وی فعاليت اش را در سينما با نوشتن فيلمنامه شب های کابيريا برای فدریکو فلینی آغاز کرد.
فيلم انجیل به روایت متی او هنوز زيباترين و غير متعارف ترين روايتی است که تا کنون از زندگی عيسی مسيح در سينما ارائه شده است. تمام فيلم با بازيگران غير حرفه ای و در لوکيشن های بديع و خيره کننده فلسطين فيلمبرداری شده است.
بسياری از فيلم های پاسولينی، اقتباس های مدرن از آثار کلاسيک ادبی جهان اند که با تاويل ويژه او ارائه شده اند، آثاری چون اديپ شهريار، مده آ، دکامرون، افسانه های کانتربری و هزار و يکشب.
آخرين فيلم پاسولينی قبل از مرگ، فيلمی است با نام سالو یا ۱۲۰ روز در سودوم که پاسولينی فيلمنامه آن را با کمک رولان بارت بر اساس داستان غريب و پورنوگرافيک مارکی دوساد نوشته است و بيانيه ای است عليه فساد اخلاقی فاشيسم ايتاليا.
پاسولينی نه تنها يک فيلمساز برجسته، بلکه شاعری بزرگ و نظريه پرداز معتبر سينما نيز بود. مقاله سينمای شعر که او در ژوئن ۱۹۶۵ در نخستين فستيوال فيلم پزارو قرائت کرد و در اکتبر ۱۹۶۵ در نشريه کايه دو سينما منتشر شد، يکی از مهم ترين مقاله هائی است که در باره ماهيت شعرگونه سينما و زيبائی شناسی آن نوشته شده و از اعتبار آکادميک و تحليلی بسياری برخوردار است.
پاسولينی در ۱۹۷۵ در اوستيا در نزديکی رم، به دست جوانی به قتل رسيد که مدعی شد پاسولينی قصد تجاوز به او را داشته است. اما بسياری معتقدند که قتل او مشکوک و به دليل انگيزه‌های سياسی بوده است.
فیلم‌شناسی
· آکاتونه، (به ایتالیایی: Accattone)، ایتالیا، ۱۹۶۱.
· ماما روما، (به ایتالیایی: Mamma Roma)، ایتالیا، ۱۹۶۲.
· پنیر بی‌نمک، (به ایتالیایی: La ricotta)، فرانسه و ایتالیا، ۱۹۶۲.
· خشم، (به ایتالیایی: La Rabbia)، ایتالیا، ۱۹۶۳.
· مجالس عشق، (به ایتالیایی: Comizi d'amore)، ایتالیا، ۱۹۶۳.
· مکان‌یابی در فلسطین، (به ایتالیایی: Sopralluoghi in Palestina)، ایتالیا، ۱۹۶۳.
· انجیل به روایت متی، (به ایتالیایی: Il Vangelo secondo Matteo)، ایتالیا و فرانسه، ۱۹۶۴.
· پرنده‌های بزرگ و پرنده‌های کوچک، (به ایتالیایی: Uccellacci e uccellini)، ایتالیا، ۱۹۶۵.
· تماشای زمین از کره ماه، (به ایتالیایی: La Terra vista dalla Luna)، فرانسه و ایتالیا، ۱۹۶۶.
· ابرها چیستند؟، (به ایتالیایی: ?Che cosa sono le nuvole)، ایتالیا، ۱۹۶۷.
· ادیپ شاه، (به ایتالیایی: Edipo re)، ایتالیا و مراکش، ۱۹۶۷.
· تئورما، (به ایتالیایی: Teorema)، ایتالیا، ۱۹۶۸.
· داستان گل کاغذی، (به ایتالیایی: La sequenza del fiore di carta)، ایتالیا و فرانسه، ۱۹۶۸.
· یادداشت‌های سفر برای فیلمی دربارهٔ هند (فیلم مستند برای تلویزیون ایتالیا)، (به ایتالیایی: Appunti per un film sull'India).
· خوک‌دانی، (به ایتالیایی: Porcile)، فرانسه و ایتالیا، ۱۹۶۹.
· یادداشت‌هایی برای یک اورستی آفریقایی، (به ایتالیایی: Appunti per un'Orestiade Africana)، ایتالیا، ۱۹۶۹.
· مده‌آ، (به ایتالیایی: Medea)، ایتالیا و فرانسه،‌ ۱۹۶۹.
· دکامرون،(به ایتالیایی: Il Decameron)، ایتالیا و فرانسه،‌۱۹۷۰.
· یادداشت‌هایی برای داستانی دربارهٔ رفتگرها، (به ایتالیایی: Appunti per un romanzo dell'immondizia)، ایتالیا، ۱۹۷۰.
· حکایت‌های کانت‌بوری، ایتالیا و فرانسه، ۱۹۷۱.
· فیلم مستند کوتاه، (به ایتالیایی:I Racconti di Canterbury)، ۱۹۷۲.
· دوازده دسامبر، (به ایتالیایی: 12Dicembre)، ایتالیا، ۱۹۷۲.
· داستان‌های عشقی هزار و یک شب، (به ایتالیایی: Il fiore delle Mille e una Notte)، ایتالیا و فرانسه، ۱۹۷۳.
· دیوارهای صنعا، (به ایتالیایی: Le mura di Sana'a)، ایتالیا، ۱۹۷۳.
· سالو یا ۱۲۰ سودوم، (به ایتالیایی: Salò o le 120 giornate di Sodoma)، ایتالیا و فرانسه، ۱۹۷۵.

جوزپه تورناتوره



جوزپه تورناتوره (به ایتالیایی: Giuseppe Tornatore) (۲۷ مه ۱۹۵۶ - ) کارگردان سرشناس ایتالیایی، زاده سیسیل می‌باشد.
آغاز شهرت تورناتوره، با فیلم سینما پارادیزو بود که توانست جایزه اسکار بهترین فیلم غیر انگلیسی‌زبان را بدست آورد. از فیلم‌های بعدی وی که توانست نظر مثبت منتقدان را جلب کند، می‌توان یک تشریفات ساده، افسانه ۱۹۰۰ و مالنا را نام برد.
فیلم‌شناسی
· ۲۰۰۶ - زن ناشناس (به ایتالیایی: La Sconosciuta)
· ۲۰۰۰ - مالنا (به ایتالیایی: Malèna)
· ۱۹۹۸ - افسانه ۱۹۰۰ یا افسانه پیانیست روی اقیانوس (به ایتالیایی: Leggenda del pianista sull'oceano)
· ۱۹۹۵ - ستاره‌ساز (به ایتالیایی: Uomo delle stelle)
· ۱۹۹۴ - یک تشریفات ساده (به ایتالیایی: Una Pura formalità)
· ۱۹۹۱ - مخصوصاً یکشنبه (به ایتالیایی: Domenica specialmente)
· ۱۹۹۰ - همه خوبند (به ایتالیایی: Stanno tutti bene)
· ۱۹۸۸ - سینما پارادیزو (به ایتالیایی: Nuovo cinema Paradiso)
· ۱۹۸۶ - پروفسور (به ایتالیایی: Camorrista)

ویتوریو دسیکا




ویتوریو دسیکا (۱۹۰۲ - ۱۹۷۴) کارگردان، بازیگر معاصر ایتالیایی و از پیشگامان نئورالیسم سینمای ایتالیاست.
تولد : ۷ ژوئیه ۱۹۰۲ایتالیا
مرگ : ۱۳ نوامبر ۱۹۷۴ در ۷۲ سالگی فرانسه
سال‌های فعالیت : ۱۹۱۷ - ۱۹۷۴

زندگی
در پارما متولد شد و فعالیت هنری خویش را با بازیگری در تئاتر آغاز کرد.
جوایز
· ۱۹۵۸: نامزد اسکار بهترین بازیگر مکمل مرد
· ۱۹۷۰: برنده خرس طلای جشنواره ونیز
· ۱۹۵۸: نامزد خرس طلای جشنواره ونیز
· ۱۹۶۱: نامزد نخل طلای جشنواره کن
· ۱۹۵۶: نامزد نخل طلا جشنواره کن
از فیلمهای مشهور وی می‌توان اومبرتو دی، دزدان دوچرخه و معجزه در میلان را نام برد.

فدریکو فلینی



فدریکو فلینی (به ایتالیایی: Federico Fellini) (۱۹۲۰-۱۹۹۳) فیلمنامه نویس و کارگردان ایتالیایی است. وی از جمله بزرگ‌ترین سینماگران ایتالیا است. مشهورترین فیلم او، ½۸هشت و نیم با بازی مارچلو ماستریانی است. «هشت و نیم» برنده دو جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی و بهترین بازیگردانی در سال ۱۹۶۳ شد.
فهرست مندرجات
· ۱ زندگی
· ۲ دیدگاه
· ۳ آثار
· ۴ پیوند به بیرون

زندگی
او در ریمینی (Rimini) متولد شد. در سال۱۹۳۸ زادگاهش را به قصد فلورانس و رم ترک می‌کند، جایی که به عنوان نویسنده و کاریکاتوریست مشغول کار می‌شود و با یک گروه تئاتر سیار مسافرت می‌کند.
یکی از اولین پله‌های ترقی او در زمینه سینما، همکاری با روبرتو روسیلینی در نوشتن فیلمنامه رم شهر بی دفاع (Open City) در سال ۱۹۴۵ بود. فلینی قبل از همکاری در کارگردانی فیلم روشنایهای واریته (Variety Lights) با آلبرتو لاچودا (Alberto Lattuada) در سال ۱۹۵۱ در چندین فیلم به عنوان دستیار کارگردان و فیلمنامه نویس شرکت داشت. در سال ۱۹۵۲ شیخ سفید (White Sheik) اولین فیلمش را کارگردانی می‌کند. گرچه این دو فیلم اولیه موفقیت چندانی کسب نمی‌کنند، اما ولگردها (I Vitelloni) فیلم بعدیش تحسین جهانیان را برمی‌انگیزد.

جاده (La Strada) و شبهای کابیریا (Nights of Cabiria) که همسرش جولیتا ماسینا (Giulietta Masina) در آنها بازی می‌کرد، برایش اسکارهای بهترین فیلم خارجی زبان را به ارمغان آوردند.
فیلمهای بعدی فلینی به مرور به سمت درونگرایی می‌روند، او با درهم شکستن مرزهای پیشین و رها کردن روایت خطی یک داستان، به شرح حال درونی شخصیتها و نمایش افکار و تجربیات ذهنی آنها میپردازد. با فیلمهای ½۸ و آمارکود (Amarcord) دو اسکار دیگر به عنوان بهترین فیلم خارجی زبان کسب می‌کند. اولی نمایش تلاش یک فیلمساز برای شناخت خویشتن و دیگری بازتاب خاطرات کودکی فلینی بود.
دیدگاه
فدریکو فلینی با نوشتن فیلمنامه‌های مختلفی همچون «رم شهر بی دفاع»، «پاییزا»، «به نام قانون» و... در زمینه نئورئالیسم کار را آغاز کرد اما فیلمهای کارگردانی شده توسط خودش مخصوصا بعد از سال ۱۹۵۰ به مرور سمت کمدی و ابعاد معنوی و درونی انسان‌ها کشیده شد.
او نگرش خاص خودش را از نئورئالیسم عرضه کرد. به نظر او نئورئالیسم علاوه بر نگاه به واقعیتهای اجتماعی می‌تواند نگاه به واقعیت درونی انسان‌ها باشد. واقعیتهای روحانی، متافیزیک و هر آنچه در درون انسان وجود دارد.
آثار
· شیخ سفید (White Sheik)
· ولگردها (I Vitelloni)
· جاده (La Strada)
· شبهای کابیریا (Nights of Cabiria)
· آمارکود (Amarcord)
· زندگی شیرین (La Dolce Vita)
· جولیتای ارواح (Juliet of the Spirits)
· ساتریکورن فلینی (Fellini Satyricon)
· دلقکها (The Clowns)
· شهر زنان (City of Women)
· و کشتی به راهش ادامه می‌دهد (And the Ship Sails On)
· جینجر و فرد(Ginger and Fred

سرجیو لئونه


سرجیو لئونه (به ایتالیایی:Sergio Leone) (۳ ژانویه ۱۹۲۹ - ۳۰ آوریل ۱۹۸۹) کارگردان ایتالیایی، در رم به دنیا آمد. او فرزند کارگردان ایتالیایی وینچنزو لئونه (بیشتر با نام روبرتو روبرتی مشهور است) و بازیگر سینما ادویچ والکرنگی (بیس والرین) است .
زندگی‌نامه
کودکی و نوجوانی لئونه هم‌زمان با ظهور فاشیسم و جنگ جهانی دوم بود که البته برای خانوادهٔ او که اهل هنر و سینما بودند روزگار سختی بوده است. در دههٔ پنجاه میلادی او کار خود در سینما را با دستیار کارگردانی و فیلم‌نامه‌نویسی شروع کرد و بعد از یک دهه در سال ۱۹۶۱ میلادی پس از ساخت دو فیلم ناتمام توانست اولین فیلم خود (کلاسیوس از ژود) را بسازد. سه سال پس از ساخت این فیلم لئونه شروع به ساخت سه‌گانه معروف خود در گونهٔ وسترن با هنرنمایی کلینت ایستوود کرد که هر سه فیلم در زمان اکران خود پرفروش‌ترین فیلم شدند. با ساخت سه‌گانه لئونه روح تازه‌ای به گونهٔ وسترن دمیده شد و زیرگونهٔ تازه‌ای تحت عنوان وسترن اسپاگتی به وجود آمد. او از سال ۱۹۶۷ تا سال ۱۹۷۱ سه فیلم وسترن دیگر ساخت و بعد از آن تا سال ۱۹۸۴ که آخرین فیلم خود روزی روزگاری در امریکا را کارگردانی کرد فیلم دیگری نساخت .
لئونه بعد از ساخت فیلم روزی روزگاری در آمریکا مشغول تحقیق و پیش تولید فیلمی دربارهٔ نبرد لنینگراد در جنگ جهانی دوم بود که با مرگ او بر اثر سکتهٔ قلبی در سال ۱۹۸۹ در رم این پروژه به انجام نرسید.
فیلم‌شناسی
· ۱۹۸۴ - روزی روزگاری در آمریکا
· ۱۹۷۱ - یک مشت دینامیت
· ۱۹۶۸ - روزی روزگاری در غرب
· ۱۹۶۷ - غریبه باشکوه
· ۱۹۶۶ - خوب، بد، زشت
· ۱۹۶۵ - به خاطر چند دلار بیشتر
· ۱۹۶۵ - یک مشت دلار
· ۱۹۶۱ - کلاسیوس از ژودی

مل گیبسون



زمینه فعالیت : بازیگر و کارگردان و تهیه کننده
تولد : ۳ ژانویه ۱۹۵۶نیویورک (در امریکا)
مل گیبسون (زاده ۳ ژانویه۱۹۵۶ با نام مل کولومکیل جرارد گیبسون) بازیگر امریکایی صاحب جایزه اسکار است که در نیویورک به دنیا آمده است و ششمین بچه از ده بچه هوتان گیبسون و آنه ریلی گیبسون می‌‌باشد.
گیسبون در سال ۱۹۸۰ با رابین مور ازدواج کرد و صاحب هفت بچه می‌‌باشد که یک دختر و چهار پسر و دو دوقلوی پسر می‌‌باشند.
·
مسائل جزیی
· نژاد وی استرالیایی می‌‌باشد
· او طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی است.

فیلم‌شناسی
بازیگر
· شجاع‌دل
· میهن‌پرست
· مصائب مسیح
· سرویس هوایی مخفی
· رودخانه
· آنچه که زنان می‌خواهند
· فرار مرغی (دوبلر)
· اسلحه مرگبار
· اسلحه مرگبار۲
· اسلحه مرگبار ۳
· باج (فیلم)
· جنگجوی جاده
· فرضیه توطئه
· کارآگاه آوازخوان
· ما سرباز بودیم
· مرد بدون چهره
· نشانه (فیلم)
· هتل میلیون دلاری
· همیشه جوان
کارگردان
· شجاع‌دل
· مصائب مسیح
· مرد بدون چهره
· آپوکالیپتو

مارتین اسکورسیزی



اسکورسیزی در جشنواره کن، سال ۲۰۰۲
مارتین اسکورسیزی (به انگلیسی : Martin Scorsese) ( زاده ۱۷ نوامبر ۱۹۴۲) در نیویورک، کارگردان شهیر سینمای امریکا است. وی پس از دریافت مدرک فوق لیسانس در کارگردانی سینما در سال ۱۹۶۳ از دانشگاه نیویورک فارغ التحصیل شد اما قبل از آنکه موفق به ورود به دوره فوق لیسانس شود ناچار شد به خدمت سربازی برود و به عنوان تفنگدار دریایی در جنگ ویتنام شرکت کند که به سختی نیز مجروح شد. پس از آن وی وارد دوره فوق لیسانس سینما در همان دانشگاه شد و در همان دوران شروع به ساخت فیلم های کوتاه کرد که با توجه بسیار روبرو شدند، در سال ۱۹۶۷ یعنی یک سال پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه نیویورک اولین فیلم بلندش چه کسی در خانه من را می زند؟ را با همکاری همکلاسی هایش از جمله تلما شونمیکر به عنوان تدوین گر و هاروی کایتل به عنوان بازیگر ساخت که هر دو همکاری دائمی با وی یافتند.
این فیلم که مبنای فیلم دیگری از او به نام Mean Street (در ایران: « پایین شهر») بود با همان مشخصات تقریباً همیشگی فیلم های وی است: زندگی خیابانی آمریکایی های ایتالیایی تبار نیویورکی، مونتاژ سریع، موسیقی راک و مردی درگیر در مخمصه.
بعد از آشنایی با رابرت دنیرو و ساخت چند فیلم کم اهمیت دیگر در سال ۱۹۷۳ خیابان بی رحم را باشرکت دنیرو و کیتل می سازد که توسط یکی از مشهورترین منتقدان سینما یعنی پالین کیل ستایش می شود.
برخی از منتقدان سبک فیلم سازی مستندگرای اسکورسیزی رادر این دوران متأثر از ژان لوک گدار و جان کاساویتس می دانند که این دوران تا دهه هشتاد یکی از بهترین دوران فیلم سازی وی به شمار می رود.
پس از آن الن برستین ستاره مشهور سینما برای کارگردانی فیلم آلیس دیگر اینجا زندگی نمی کند، اسکورسیزی را بر می گزیند که با اعمال نفوذ وی این کار به او واگذار می شود و خود برستین نیز جایزه اسکار بهترین بازیگر زن را برای همین فیلم می گیرد.
در سال ۱۹۷۶ او یکی از به یاد ماندنی ترین فیلم های تاریخ سینما و یکی از محبوب ترین فیلم های منتقدان سینما را ساخت: راننده تاکسی با بازی رابرت دنیرو، جودی فاستر، هاروی کیتل و سیبیل شپارد. فیلم در باره سرگشتگی های یک سرباز سابق ویتنام است که در منهتن راننده تاکسی شده است و با نجات دختر خردسالی از چنگ باند فحشاء و دلبستگی اش به زنی که در دفتر انتخاباتی یک نامزد شهرداری کار می کند،در هم گره می خورد.
این فیلم در چهار رشته به جز کارگردانی، نامزد اسکار شد که به هیچ کدام دست نیافت، در عوض برنده شدن این فیلم در جشنواره کن که معتبرترین جشنواره سینمایی جهان محسوب می شد، نام اسکورسیزی را بر سر زبان ها انداخت.
این فیلم اولین حضور جودی فاستر در نقش روسپی خرد سال است که برای آن برنده جایزه بهترین بازیگر نوپای بفتا ( آکادمی هنرهای فیلم و تلویزیون بریتانیا) نیز شد.
موفقیت اسکورسیزی با دو فیلم بعدی نیویورک نیویورک و آخرین والس کاملاً تثبیت شد، در سال ۱۹۸۰ او فیلم سیاه و سفید و گاو خشمگین را ساخت که رابرت دنیرو را برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد کرد، این تنها جایزه اسکار دنیرو از آن زمان تا کنون است.
این فیلم همچنین اسکاردیگری برای یکی دیگر ازهمکاران دائمی اسکورسیزی یعنی تلما شونمیکر برای تدوین به ارمغان آورد.فیلم در شش رشته دیگر نیز از جمله کارگردانی نامزد اسکار شده بود که به هیچ یک از آنها دست نیافت.
پس از سلطان کمدی (۱۹۸۳) که موفقیتی در گیشه به دست نیاورد اما با نقدهای مثبت منتقدان روبرو شد وی دست به کار ساخت فیلم جنجالی آخرین وسوسه مسیح بر اساس کتاب نیکوس کازانتزاکیس شد اما شرکت فیلم سازی پارامونت تحت فشار گروه های مذهبی، از تهیه آن خودداری کرد و ساخت فیلم پنج سال به تعویق افتاد.
پس از این پروژه ناموفق، اسکورسیزی به فیلم سازی با بودجه کم و شبه زیرزمینی روی آورد و فیلم بعد از ساعت ها را ساخت.
پس از آن به ساخت کلیپ "بد" برای مایکل جکسون و کارگردانی رنگ پول پرداخت و موفقیت تجاری این فیلم راه را برای از سر گیری پروژه آخرین وسوسه مسیح بافیلم نامه پل شرایدر هموار کرد.
اکران این فیلم که با جنجال بسیاری در جهان روبرو شد باردیگر نام اسکورسیزی را بر سر زبان ها انداخت و او را برای دومین بار نامزد دریافت اسکار بهترین کارگردانی کرد اما در نهایت این اسکار به بری لوینسون برای مرد بارانی تعلق گرفت.
در سال ۱۹۸۹ او یکی از اپیزودهای قصه های نیویورکی را کارگردانی کرد که دیگر اپیزودهای آن را فرانسیس فورد کاپولا و وودی آلن ساخته بودند.
سال بعد او رفقای خوب را ساخت که سومین نامزدی او برای اسکار کارگردانی را در پی آورد و پس از آن به بازسازی فیلم ساخت ۱۹۶۲ یعنی تنگه وحشت پرداخت که با فروش فوق العاده ای در سینماها روبرو شد.
عصر معصومیت، کازینو، دار و دسته های نیویورکی و هوانورد از جمله فیلم های او در سال های اخیر هستند.
در ۲۶ سال اخیر بیش از ۲۰ کتاب در باره او نوشته شده است و گفته می شود سبک کاری او بر روی حداقل یک نسل از فیلم سازان جهان تأثیر گذاشته است.
او در حال حاضر مشغول تولید یک فیلم مستند به نام "درخشش یک نور" در باره گروه راک رولینگ استونز است.
اسکورسیزی، پنج بار نامزد دریافت اسکار بهترین کارگردانی شده بود تا سرانجام برای «مردگان» اسکار سال ۲۰۰۶ رادریافت کرد.
·
فیلم‌شناسی
داستانی
· خیابان اشرار (۱۹۷۳)
· آلیس دیگر اینجا زندگی نمی‌کند (۱۹۷۳)
· راننده تاکسی (۱۹۷۶)
· نیویورک، نیویورک (۱۹۷۷)
· گاو خشمگین (۱۹۸۰)
· سلطان کمدی (۱۹۸۳)
· بعد از ساعت‌ها (۱۹۸۵)
· رنگ پول (۱۹۸۶)
· آخرین وسوسه مسیح (۱۹۸۸)
· بخشی از قصه‌های نیویورکی (۱۹۸۹)
· رفقای خوب (۱۹۹۰)
· تنگه وحشت (۱۹۹۱)
· عصر معصومیت (۱۹۹۳)
· کازینو (۱۹۹۵)
· كوندون (۱۹۹۷)
· احیای مردگان (۱۹۹۹)
· دار و دسته‌های نیویورکی (۲۰۰۲)
· هوانورد (۲۰۰۴)
· داستان کوسه (۲۰۰۴) (گوینده)
· مردگان (فیلم) (۲۰۰۶)
مستند
· سفری شخصی همراه ماتین اسکورسیزی میان فیلم‌های آمریکایی (۱۹۹۵)
· سفر من به ایتالیا (۱۹۹۹)
· راهی به خانه نیست: باب دیلان (۲۰۰۵)
جوایز
· ۲۰۰۷ - برنده اسکار بهترین کارگردانی برای فیلم ازدست‌رفته
· ۲۰۰۷ - برنده جایزه گلدن گلوب بهترین کارگردانی برای فیلم ازدست‌رفته
· ۲۰۰۵ - نامزد اسکار کارگردانی برای فیلم هوانورد
· ۲۰۰۳ - نامزد اسکار کارگردانی برای فیلم دار و دسته‌های نیویورکی
· ۲۰۰۳ - برنده جایزه گلدن گلوب بهترین کارگردانی برای فیلم دار و دسته‌های نیویورکی
· ۱۹۹۴ - نامزد اسکار فیلمنلمه اقتباسی برای فیلم عصر معصومیت به همراه جی کوکس
· ۱۹۹۱ - نامزد اسکار کارگردانی برای فیلم رفقای خوب
· ۱۹۹۱ - نامزد اسکار فیلمنامه اقتباسی برای فیلم رفقای خوب به همراه نیکولاس پیلگی
· ۱۹۹۰ - برنده جایزه بهترین کارگردانی جشنواره بفتا برای فیلم رفقای خوب
· ۱۹۹۰ - برنده جایزه شیر نقره ای از جشنواره ونیز برای کارگردانی فیلم رفقای خوب
· ۱۹۸۹ - نامزد اسکار کارگردانی برای فیلم آخرین وسوسه مسیح
· ۱۹۸۱ - نامزد اسکار کارگردانی برای فیلم گاو خشمگین
· ۱۹۹۲ - نامزد خرس طلای جشنواره برلین برای فیلم تنگه وحشت
· ۱۹۸۵ - برنده بهترین کارگردانی جشنواره کن برای فیلم بعد از ساعت‌ها
· ۱۹۸۵ - نامزد نخل طلای جشنواره کن برای فیلم بعد از ساعت‌ها
· ۱۹۸۳ - نامزد نخل طلای جشنواره کن برای فیلم سلطان کمدی
· ۱۹۷۶ - برنده نخل طلای جشنواره کن برای فیلم راننده تاکسی
· ۱۹۷۵ - نامزد نخل طلای جشنواره کن برای فیلم آلیس دیگر در اینجا زندگی نمی‌کند

استنلی کوبریک




کوبریک در دهه هفتاد
نام اصلی : استنلی کوبریک
تولد : ۲۶ ژوئیه،۱۹۲۸نیویورک سیتی، ایالت نیویورک، آمریکا
مرگ : ۷ مارس،۱۹۹۹ (۷۰ سالگی)هارپندن، هارتفورد شایر ، بریتانیا
سال‌های فعالیت : ۱۹۹۹-۱۹۵۱
همسر(ها) : توبا متز (۱۹۵۱-۱۹۴۸)روث سوبوتکا (۱۹۵۲-۱۹۵۴)کریستین هارلن (۱۹۹۹-۱۹۵۸)
فرزندان : آنیا کوبریک (م.۱۹۵۹)ویویَن کوبریک (م.۱۹۶۰)

استنلی کوبریک (به انگلیسی: 'Stanley Kubrick') کارگردان و تهیه‌کنندهٔ آمریکایی که یکی از بهترین کارگردانان جهان در قرن بیستم به حساب می‌آید.بیشتر فیلم‌های کوبریک اقتباسات ادبی هستند.فیلمهای کوبریک معمولا جنجالی و همینطور مورد ستایش منتقدان واقع شده اند.کوبریک به دقیق بودن و به نمایش درآوردن همه جزییات دقیق در فیلمهایش معروف بود.به همین علت روش او در فیلمسازی , کند و طولانی بوده , تا آنجا که گاهی میان دو فیلم او سالها وقفه می افتاده است.او در طول ۴۸ سال فعالیت در حیطه کارگردانی تنها ۱۳ فیلم بلند ساخت.ژانرهای گوناگون فیلمایش و انزوای او چه در روش فیلمسازی و چه در مورد شخصیت فردی وی ,او را مشهور ساخته است.استنلی کوبریک یکی از معدود کارگردانان کمالگرا در تاریخ سینما به شمار می آید. او و اورسن ولز , دو نابغه دنیای سینما شناخته می شوند.
زندگی‌نامه
نوجوانی و جوانی

استنلی کوبریک در سال ۱۹۲۸ در منهتن نیویورک به دنیا آمد. او اولین فرزند از خانوادهٔ چهار نفره جک کوبریک و همسرش گرترود بود.خواهرش باربارا در سال ۱۹۳۴ به دنیا آمد.اجداد کوبریک از مهاجران یهودی ساکن اتریش بودند.پدر او جک , یک پزشک بود و آنها در موقع تولد استنلی در آپارتمانی در خیابان کلینتون ۲۱۶۰ در برانکس زندگی می کردند.پدرش در ۱۲ سالگی شطرنج را به او آموخت که در سراسر زندگی اش به عنوان یک علاقه ماندگار شد. در سن ۱۳ پدرش به عنوان هدیه تولد یک دوربین گارفلکس به او هدیه داد که توجه استنلی جوان را به عکاسی سوق داد.در نوجوانی به موسیقی جاز علاقه پیدا کرد و مدت کمی هم به عنوان یک نوازندهٔ درام مشغول بود
عکس از کوبریک که توسط خودش گرفته شده، در دورانی که برای مجلهٔ لوک کار می‌کرد.
در دوران دبیرستان، کوبریک به وسیلهٔ دوربینی که از پدرش هدیه گرفته بود، به طور جدی به عکاسی پرداخت و به زودی به عنوان عکاس رسمی مدرسه شناخته شد. بعد از فارغ‌التحصیلی، عکس‌های خود را برای مجلهٔ نیویورکی لوک فرستاد. پس از مدتی به بازی‌ حرفه‌ای شطرنج روی آورد و در همین حال فروش عکس به مجلهٔ لوک را نیز ادامه می‌داد، او در سال ۱۹۴۶ به عنوان یکی از خبرنگاران تمام وقت مجله شناخته شد. در شش سال فعالیت کوبریک در مجلهٔ لوک او عکس‌های بسیاری از مناظر و وقایع در آمریکا گرفت. او در این سال‌ها با توبا متز ازدواج کرد و به دهکدهٔ گرنویچ واقع در نیویورک نقل مکان کرد. او با دیدن فیلم‌های سینمایی در نیویورک، تحت تأثیر کارگردانی قرار گرفت.
دوران فیلم‌سازی
در سال ۱۹۵۱ "آلن سینگر" دوست کوبریک او را تشویق کرد که یک فیلم مستند کوتاه برای شرکت March of Time بسازد. کوبریک موافقت کرد و با هزینهٔ شخصی فیلم روز نبرد را ساخت. اگرچه پخش‌کننده در همان سال کارش را تعطیل کرد، اما کوبریک توانست فیلم را به قیمت ۱۰۰ دلار به شرکت «آر. ک. او» (به انگلیسی: RKO) بفروشد. کوبریک کار در مجله لوک را رها کرد و دومین مستند کوتاهش را با نام «کشیش پرنده» در همان سال و با سرمایه‌گذاری RKO ساخت. سومین فیلمش «ملوان» اولین فیلم رنگی او به مدت ۳۰ دقیقه، تبلیغی برای «اتحادیهٔ جهانی ملوانان» بود. این فیلم‌ها همراه با چند فیلم کوتاه دیگر که اکنون باقی نمانده‌اند، تنها آثار او در ژانر(گونه) سینمای مستند بودند. او همچنین دستیار کارگردان یکی از قسمت‌های برنامه تلویزیونی «اتوبوس همگانی» درباره زندگی آبراهام لینکلن بود.
«ترس و تمایل (علاقه)» در سال ۱۹۵۳ اولین فیلم داستانی کوبریک بود. ترس و تمایل، داستان گروهی سرباز بود که در جنگی خیالی پشت خطوط دشمن گیر افتاده بودند. در پایان آن‌ها درمی‌یافتند که تصویر دشمنان درواقع همان تصویر خودشان است (بازیگران دو نقش یکی بودند). کوبریک و همسرش توبا متز تنها عوامل فیلم بودند و داستان را دوست کوبریک «هوارد ساکلر» نوشته بود که بعدها نویسندهٔ موفقی شد. فیلم با برخورد خوبی مواجه شد اما توفیق تجاری نیافت. بعدها وقتی کوبریک کارگردان مهمی شد آن را اثر یک تازه‌کار که باعث خجالت او است نامید و نگذاشت که در هیچ‌جا به عنوان آثار قبلی او نمایش داده شود. بعدها به شکل غیررسمی به صورت DVD منتشر شد و دانشجویانی که آن را دیدند معتقد بودند واقعاً کار جالبی نبوده است.
زندگی مشترک او با «توبا» دوست دوران مدرسه‌اش هم‌زمان با ساخت «ترس» پایان یافت. او با «روت سوبوتکا» رقصندهٔ اتریشی در سال ۱۹۵۴ ازدواج کرد. او باید در فیلم بعدی کوبریک با نام «بوسهٔ قاتل» (۱۹۵۵) هنرنمایی می‌کرد. بوسهٔ قاتل، ‌همانند «ترس و تمایل» فیلمی کوتاه با زمانی کم‌تر از یک ساعت بود. و همانند آن با توفیق تجاری و انتقادی کمی مواجه شد. فیلم داستان مشت‌زن سنگین‌وزنی است که در پایان دوران حرفه‌ای خود درگیر یک جنایت می‌شود. این دو فیلم با سرمایه خانوادگی خود کوبریک تهیه شدند.
اولین فیلم حرفه‌ای
آلکس سینگر، کوبریک را به تهیه‌کنندهٔ جوانی به نام «جیمز بی هریس» معرفی کرد و آن دو برای تمام عمر دوست هم باقی ماندند. شرکت مشترک آن دو هریس-کوبریک، تهیه کنندهٔ سه فیلم بعدی او بود. آن دو حقوق کتاب «شکست کامل» (به انگلیسی: Clean Break) نوشتهٔ «لیونل وایت» را خریدند، کوبریک و «جیم تامپسون» آن را به داستانی دربارهٔ سرقت از یک مسابقه که پایان وحشتناکی دارد تبدیل کردند. «استرلیگ هیدن» در این فیلم بازی کرد.
«کشتن» اولین فیلم کوبریک با بازیگران و دست‌اندرکاران حرفه‌ای بود. فیلم به‌خوبی از روش داستان‌گویی غیرخطی استفاده کرده بود که در دههٔ ۵۰ نامتداول بود و اگرچه توفیق تجاری نیافت ولی با تحسین منتقدان مواجه شد. تحسین زیاد از فیلم توجه استودیوی «متروگلدین مه‌یر» را جلب کرد و به او پیشنهاد ساخت دو فیلم‌نامه که در اختیار آن‌ها بود داده شد. کوبریک داستان «رازهای آشکار» نوشتهٔ نویسندهٔ آلمانی «اشتفان تسوایگ» را انتخاب کرد. اما آن‌ها پیش از ساخت به توافق نرسیدند.
فیلم‌شناسی
· ۱۹۹۹- چشمان کاملاً بسته
· ۱۹۸۷- غلاف تمام فلزی
· ۱۹۸۰- درخشش
· ۱۹۷۵- بری لیندون
· ۱۹۷۱- پرتقال کوکی
· ۱۹۶۸- ۲۰۰۱: یک اودیسه فضایی
· ۱۹۶۴- دکتر استرنجلاو: چگونه یاد گرفتم که از بمب نترسم و آن را دوست داشته باشم
· ۱۹۶۲- لولیتا
· ۱۹۶۰- اسپارتاکوس
· ۱۹۵۷- راه‌های افتخار
· ۱۹۵۶- قتل
· ۱۹۵۵- بوسه قاتل ۱۹۵۳- ترس و علاقه گونه‌های سینمایی فیلم‌ها
گونه‌های سینمایی که کوبریک در آن‌ها فعالیت داشته است:
· سینمای وحشت: درخشش
· سینمای علمی تخیلی: ۲۰۰۱: یک اودیسه فضایی
· سینمای مجهول (راز): چشمان کاملاً بسته
· سینمای گناه و جنایت: قتل، بوسه قاتل، پرتقال کوکی
· سینمای جنگ: غلاف تمام فلزی، بری لیندون، دکتر استرنجلاو: چگونه یاد گرفتم که از بمب نترسم و آن را دوست داشته باشم، راه‌های افتخار، ترس و علاقه
· سینمای کمدی: لولیتا، دکتر استرنجلاو: چگونه یاد گرفتم که از بمب نترسم و آن را دوست داشته باشم
· سینمای رمانتیک: اسپارتاکوس، لولیتا، بری لیندون
· سینمای اکشن: اسپارتاکوس
· سینمای هیجانی: چشمان کاملاً بسته، درخشش، قتل
جوایز
· ۱۹۸۸- نامزد اسکار فیلم‌نامهٔ اقتباسی برای فیلم غلاف تمام فلزی به همراه مایکل هر و گوستاو هاسفورد.
· ۱۹۷۶- نامزد اسکار کارگردانی برای فیلم بری لیندون.
· ۱۹۷۶- نامزد اسکار بهترین فیلم برای فیلم بری لیندون.
· ۱۹۷۶ - نامزد اسکار بهترین فیلم‌نامهٔ اقتباسی برای فیلم بری لیندون.
· ۱۹۷۲- نامزد اسکار کارگردانی برای فیلم یک پرتقال کوکی.
· ۱۹۷۲ - نامزد اسکار بهترین فیلم برای فیلم یک پرتقال کوکی.
· ۱۹۷۲- نامزد اسکار فیلم‌نامه اقتباسی برای فیلم یک پرتقال کوکی.
· ۱۹۶۹- برنده اسکار جلوه‌های ویژه برای فیلم ۲۰۰۱: یک اودیسه فضایی.
· ۱۹۶۹- نامزد اسکار کارگردانی برای فیلم ۲۰۰۱: یک اودیسه فضایی.
۱۹۶۹- نامزد اسکار فیلم‌نامه اقتباسی برای فیلم ۲۰۰۱: یک اودیسه فضایی به همراه آرتور سی کلارک.
۱۹۶۵ - نامزد اسکار کارگردانی برای فیلم دکتر استرنجلاو: چگونه یاد گرفتم که از بمب نترسم و آن را دوست داشته باشم.
·۱۹۶۵ - نامزد اسکار بهترین فیلم برای فیلم دکتر استرنجلاو: چگونه یاد گرفتم که از بمب نترسم و آن را دوست داشته باشم.
· ۱۹۶۵ - نامزد اسکار فیلم‌نامهٔ اقتباسی برای فیلم دکتر استرنجلاو: چگونه یاد گرفتم که از بمب نترسم و آن را دوست داشته باشم به همراه پیتر جرج و تری ساترن.

ادي مورفي و ليندسي لوهان بدترين بازيگران سال 2007












برگزاركنندگان مراسم اعطاي جوايز تمشك طلايي ،بدترين‌هاي سينماي سال 2007 را اعلام كردند. به گزارش خبرگزاري رويترز، در حاليكه تنها يك روز ديگر تا اعلام نتايج اسكار باقي مانده بود، برندگان جوايز تمشك طلايي (بدترين‌هاي سينما در سال 2007) به شرح زير اعلام شدند: بدترين فيلم سال: فيلم «من مي‌دانم كه چه كسي مرا كشته» بدترين بازيگر نقش اول مرد سال: «ادي مورفي» براي فيلم «نوربيت» بدترين بازيگر نقش مكمل مرد: «ادي مورفي» براي فيلم «نوربيت» بدترين بازيگر نقش اول زن: «ليندسي لوهان» براي فيلم «من مي‌دانم كه چه كسي مرا كشته» بدترين بازيگر نقش مكمل زن: «ادي مورفي» براي فيلم «نوربيت» بدترين زوج سينمايي سال: خواهران لوهان در فيلم «من مي‌دانم كه چه كسي مرا كشته» بدترين تريلوژي: «كمپ روز پدر» بدترين كارگرداني: «كريس سيوراستون» براي فيلم «من مي‌دانم كه چه كسي مرا كشته» بدترين فيلمنامه: «جفري هنموند» براي فيلم «من مي‌دانم كه چه كسي مرا كشته» بدترين فيلم ترسناك (بخش جديد اين دوره از رقابت‌ها): «من مي‌دانم كه چه كسي مرا كشته»
................................................

و اسكار هشتادم تعلق مي گيرد به ...


:: دنيل دي لوييس (بهترين بازيگر نقش اول مرد) - برادران كوئل (بهترين فيلم، كارگرداني و فيلمنامه) - ماریون کوتیلارد (بهترين بازيگر نقش اول زن) ::
اسكار هشتادم هم به پايان رسيد و مجسمه ها تقسيم شد. و "پيرمردهاي كشوري ندارند" برادران كوئن سه اسكار اصلي (بهترين فيلم، كارگرداني و فيلمنامه) به اضافه اسكار بهترين بازيگر نقش مكمل مرد (خاوير باردم) را از آن خود كرد.به گزارش سي نت اجراي مراسم امسال را كه صبح روز دوشنبه به وقت تهران در سالن كداك برگزار شد، جان استيوارت بر عهده داشت.بدون هيچ مقدمه اي ليست برندگان و نامزدها را با هم مرور مي كنيم:بهترین فیلم: پیرمردها کشوری ندارندديگر نامزدها:- تاوان- جانو- مایکل کلیتن- خون بپا می شودبهترین کارگردان: جوئل و ایتن کوئن / پیرمردها کشوری ندارندديگر نامزدها:- جولین اشنیبل / زنگ شیرجه و پروانه- جیسن ریتمن / جانو- تونی گیلروی / مایکل کلیتن- پل تامس اندرسن / خون بپا می‌شودبهترین فیلمنامه غیراقتباسی: جانوديگر نامزدها:- لارس و دختر واقعی- مایکل کلیتن- راتاتوی- سویج‌هابهترین فیلمنامه اقتباسی: پیرمردها کشوری ندارندديگر نامزدها:- تاوان- دور از او- زنگ شیرجه و پروانه- خون بپا می شودبهترین بازیگر مرد: دنیل دی لوئیس / خون بپا می‌شودديگر نامزدها:- جرج کلونی / مایکل کلیتن- جانی دپ / سوئینی تاد- تامی لی جونز / در دره الله- ویگو مورتنسن / قول‌های شرقیبهترین بازیگر زن: ماریون کوتیلارد / زندگی به رنگ صورتیديگر نامزدها:- کیت بلانشت / الیزابت: عصر طلایی- جولی کریستی / دور از او- لورا لینی / سویج‌ها- الن پیج / جانوبهترین بازیگر مرد نقش مکمل: خاویر باردم / پیرمردها کشوری ندارندديگر نامزدها:- کیسی افلک / ترور جسی جیمز به دست رابرت فورد ترسو- فیلیپ سیمور هافمن / جنگ چارلی ویلسن- هال هالبروک / درون طبیعت وحشی- تام ویلکینسن / مایکل کلیتنبهترین بازیگر زن نقش مکمل: تیلدا سوئینتن / مایکل کلیتنديگر نامزدها:- کیت بلانشت / من اینجا نیستم- روبی دی / گانگستر آمریکایی- سوارس رونان / تاوان- ایمی رایان / رفته، عزیزم، رفتهبهترین فیلم انیمیشن: راتاتوی / براد بردديگر نامزدها:- پرسپولیس / مرجانه ساتراپی و ونسان پارانو- موج‌سواری / اش براننبهترین فیلم انیمیشن کوتاه: پیتر و گرگديگر نامزدها:- والروس را ملاقات کردم- مادام توتلی ـ پوتلی- حتی کبوترها هم به بهشت می روند- عشق منبهترین فیلم کوتاه زنده: موتزارت جیب‌برهاديگر نامزدها:- شبانه- جایگزین- Tangi Argentini- زن تونتوبهترین طراحی صحنه: سوئینی تادديگر نامزدها:- گانگستر آمریکایی- تاوان- قطب‌نمای طلایی- خون بپا می شودبهترین فیلم غیرانگلیسی‌زبان: جاعل‌ها / اشتفان روزویتسکی از اتریشديگر نامزدها:- بیوفورت / جوزف سدار از اسرائیل- مغول / ‌سرگئی بودرف از قزاقستان- کاتین / آندری وایدا از لهستان- 12 / نیکیتا میخالکف از روسیهبهترین فیلمبرداری: رابرت آزولت / خون بپا می شودديگر نامزدها:- ترور جسی جیمز به دست رابرت فورد ترسو- تاوان- زنگ شیرجه و پروانه- پیرمردها کشوری ندارندبهترین جلوه‌های ویژه تصویری: قطب‌نمای طلایی- دزدان دریایی کارائیب: در انتهای دنیا- ترانسفورماتورهابهترین طراحی لباس: الیزابت: عصر طلاییديگر نامزدها:- در سرتاسر جهان- تاوان- زندگی به رنگ صورتی- سوئینی تادبهترین مستند بلند: تاکسی به سمت تاریکی / الکس گیبنیديگر نامزدها:- افقی پیش رو نیست / چارلز فرگوسن- عملیات بازگشت به خانه: نوشتن تجربه‌های زمان جنگ / ریچارد رابینز- سیکو / مایکل مور- جنگ، رقص / شان فاین و آندره‌آ نیکسبهترین مستند کوتاه: مالکیت مطلقديگر نامزدها:- تاج- سلیم بابا- مادر ساریبهترین تدوین: كريستوفر رز / اولتیماتوم بورنديگر نامزدها: - زنگ شیرجه و پروانه- درون طبیعت وحشی- پیرمردها کشوری ندارند- خون بپا می‌شودبهترین صداگذاری: اولتیماتوم بورنديگر نامزدها:- پیرمردها کشوری ندارند- راتاتویی- قطار سه و 10 دقیقه به یوما- ترانسفورماتورهابهترین تدوین صدا: اولتیماتوم بورن- پیرمردها کشوری ندارند- راتاتویی- خون بپا می‌شود- ترانسفورماتورهابهترین موسیقی: داريو / تاوانديگر نامزدها:- بادبادک‌باز- مایکل کلیتن- راتاتویی- قطار سه و 10 دقیقه به یومابهترین ترانه: افتادن به آرامي / یکبارديگر نامزدها:- طلسم‌شده- اوگست راش- طلسم‌شده- طلسم‌شدهبهترین چهره‌پردازی: زندگی به رنگ صورتیديگر نامزدها:- نوربیت- دزدان دریایی کارائیب: در انتهای دنیا

کارگردان «بيمار انگليسی» در گذشت


آنتونی مينگلا، کارگردان شهير بريتانيايی که در سال ۱۹۹۷ برای کارگردانی فيلم سينمايی «بيمار انگليسی» برنده جايزه اسکار بهترين کارگردان شده بود، صبح روز سه‌شنبه ۲۸اسفندماه در سن ۵۴ سالگی بر اثر خونريزی شديد در بيمارستانی در غرب لندن درگذشت. از جمله فيلم ها ی مطرح آنتونی مينگلا می توان به «آقای ريپلی بااستعداد»، «کوهستان سرد»، و بيمار انگليسی اشاره کرد.

چارلتون هستون هنرپيشه مشهور آمريکائی درگذشت



به گزارش آسوشيتدپرس از لس آنجلس، چارلتون هستون هنرپيشه مشهور آمريکائی روز شنبه در سن هشتاد و چهار سالگی در منزل خود در بورلی هيلز درگذشت.
چارلتون هستون درسال ۱۹۵۹ برای بازی در فیلم بن هور، جايزه اسكار بهترین بازیگر مرد را دریافت كرد.
وی در شمار بسياری از فيلمهای معروف و به يادماندنی هاليوود از جمله: ده فرمان، السيد، سياره ميمونها، مردی برای تمام فصول و بن هور ايفای نقش کرد.
چارلتون هستون در ۴ اکتبر ۱۹۲۳ در شیکاگو به دنیا آمد.
چارلتون هستون، بازيگر پرآوازه فيلم های عظيم تاريخی همچون بن هور، ده فرمان و السيد، شنبه شب در سن ۸۴ سالگی درگذشت.
چارلتون هستون که معروف ترين بازيگر نقش های تاريخی در دهه پنجاه و شصت میلادی محسوب می شد و برای بازی در نقش هايی چون موسی، ال سيد و بن هور شناخته شده است، در خانه اش در بورلی هيلز لس آنجلس، در حالی که کنار همسرش بود، جان سپرد.
خانواده هستون دليل مرگ وی را اعلام نکردند، اما به نظر می رسد کهولت سن و بيماری های ناشی از آن دلیل این امر بوده است.
در اطلاعيه منتشره از سوی خانواده اين بازيگر آمده است:«هيچ کس نمی تواند زندگی کاملتری از وی داشته باشد. کسی نمی تواند بيش از او به خانواده، به حرفه و وطن اش خدمت کند.»
قد بلند، بدن قوی مردانه، صورت خوب استخوان بندی شده و صدای طنين دار هستون، وی را به چهره محبوب هاليوود برای فيلم های عظيم با سیستم پرده های بزرگ درباره وقايع و شخصيت های مذهبی گذشته بدل کرده بود، به شکلی که خود بارها گفته بود:« من چهره ای دارم که متعلق به قرن ديگری است.»

هستون در فعاليت های مختلف خارج از پرده سينما هم فعال بود.او رییس يک انجمن بازيگری، رییس انستيتوی فيلم آمريکا و فعال حرکت های حقوق شهری در دهه پنجاه بود و طی سال های بعد بيشتر به محافظه کاران روی آورد و در کمپين نامزدهای آنان به فعاليت پرداخت.
وی در سال ۲۰۰۳ مدال آزادی رییس جمهوری، پرافتخارترين نشان شهروندی در آمريکا را به دست آورد و جرج بوش درباره وی گفت: «بزرگی شخصيت های روی پرده، در زندگی واقعی او هم نقش بسته است.»
معروف ترين فيلم هستون، بن هور است که ۱۱ جايزه اسکار را در سال ۱۹۵۹ به دست آورد. ده فرمان، ال سيد، ۵۵ روز در پکن، سياره ميمون ها، زلزله، بزرگ ترين داستان عالم، ژوليوس سزار، آنتونی و کلئوپاترا و سه تفنگدار از ديگر فيلم های معروف وی هستند.
چارلتون کارتر که بعدها نام خود را با استفاده از بخشی از نام خانوادگی مادرش به چارلتون هستون تغيير داد، در چهارم اکتبر ۱۹۲۳ در حومه شيکاگو به دنيا آمد. خانواده وی بعدها به ميشيگان مهاجرت کردند، در حالی که چارلز تقريبا هيچ همبازی ای نداشت و به خواندن کتاب های ماجرايی علاقه نشان می داد. پس از مدتی والدين او از یکدیگر جدا شدند و چارلز با چستر هستون ازدواج کرد.
او در سال ۱۹۴۱ از دانشگاه نورث وسترن يک بورسيه بازيگری دريافت کرد و دوران کاری اش در دهه چهل، با بازی در دو فيلم مستقل ساخته ديوید برادلی، همکلاسی دانشگاهی اش، آغاز شد. در سال ۱۹۴۲ نقش اصلی را در پير گينت بازی کرد و چند سال بعد، برای نقش آفرینی در نقش مارک آنتونی در ژوليوس سزار، ساخته برادلی، هفته ای پنجاه دلار دستمزد گرفت.
چارلتون هستون در نقش السید در ساخته معروف آنتونی مان
هال بی. واليس، تهيه کننده معروف هاليوود، هستون را در در سال ۱۹۵۰ در نسخه تلويزيونی بلندی های بادگير ديد و به او يک قرارداد کار پيشنهاد کرد. زمانی که همسرش به او يادآوری کرد که آنها قصد داشتند تئاتر و تلويزيون را دنبال کنند، او جواب داد:«خوب، فقط برای يک يا دو فيلم تا ببينيم چه جوريه!»
اولين فيلم هاليوودی او يک فيلم نوآر با نام شهر سياه بود که در سال ۱۹۵۰ ساخته شد و پس از آن سيسيل ب. دوميل وی را برای بازی در نقش صاحب سيرک در فيلم بزرگ ترين نمايش عالم انتخاب کرد، اما این فیلم موفقيتی برای هستون نداشت.
پس از آن هستون به هنرپيشه فيلم های اکشن کم بودجه تبديل شد، اما رئيس قديمی او سيسيل ب. دوميل، با نسخه بازسازی ده فرمان به داد او رسيد و او در نقش موسی، جاودانه شد.
پس از آن هستون با فيلمسازان برجسته ای چون اورسن ولز- در شاهکاری به نام نشانی از شر- و ويليام وايلر- در وسترن کشور بزرگ با بازی گريگوری پک - بازی کرد تا سرانجام در يک جدال دو ماهه با بازيگران بزرگی چون مارلون براندو و برت لنکستر و راک هادسن برای گرفتن نقش بن هور، موفق شد معروف ترين فيلم کارنامه اش را رقم بزند و در سکانس ارابه رانی معروف فيلم خودی نشان دهد:«من نگران نبودم، مترو گلدوين مه(کمپانی سازنده فيلم) تضمين کرده بود که من مسابقه را می برم!»
موفقيت بن هور و اسکار هستون برای اين فيلم، او را به يکی از گران ترين بازيگران هاليوود در آن زمان تبديل کرد.
هستون چندين فيلم تاريخی ديگر هم بازی کرد تا زمانی که توليد فيلم های تاريخی در هاليوود از رونق افتاد و ستاره بخت او هم خاموش شد.

هستون در مصاحبه ای در سال ۱۹۸۶ گفت:«آن روزها من از خودم بودن راضی نبودم و شانسی که بازيگری به من داد اين بود که به جای آدم های زياد ديگری باشم.»